بریده‌هایی از کتاب شجاعت

توجه شما معطوف به کاری است که می‌توانید انجام دهید، نه کاری که انجام نداده‌اید

شما در دنیا تنها کسی نیستید که احساس ترس، تنهایی، حماقت یا دوست‌داشتنی نبودن می‌کنید. شما در دنیا تنها کسی نیستید که گاه با احساس بی‌ارزش بودن، به‌قدر کافی خوب نبودن، ناامیدی، افسردگی یا ناتوانی از خواب برمی‌خیزید. شما تنها کسی نیستید که احساس عصبانیت، انزجار یا دلخوری می‌کنید. این‌ها احساساتی مشترک در میان انسان‌ها و فرصت‌هایی واقعی هستند تا یاد بگیریم که چگونه تبدیل به موجوداتی معنوی شویم. شجاعت، مستلزم پیمودن راهی است که طی آن زندگی خود را متحول سازید.

دریافته‌ام که، این تنها دانش و خرد ما نیست که می‌تواند ما را به جلو براند و به ما اعتماد به‌نفس و شجاعت بدهد. بلکه، فرآیند واقعی تحول و حرکت از ذهن به قلب است که نحوه احساس ما را تغییر می‌دهد، نحوه عملکرد ما را تغییر می‌دهد و نحوه نگرش و دیدگاه ما نسبت به واقعیت را دگرگون می‌کند.

جنگجو با خود فکر نمی‌کند: «اگر چنین کاری کنم، آدم بدی به‌نظر می‌رسم. آن‌ها راجع به من چه فکری خواهند کرد؟ اگر حقیقت وجودم را بگویم تنها می‌شوم و دیگر دوستی نخواهم داشت.»

رالف والدو امرسون نوشت، «کیستی‌ات چنان صدای بلندی دارد که نمی‌شنوم چه می‌گویی.»

یک زن جنگجو به این فکر نمی‌کند که خانواده‌اش چگونه به او آسیب زده، بلکه به این می‌اندیشد که چگونه می‌تواند به توانایی آن‌ها بیفزاید و چگونه می‌تواند با پایمردی برای آن‌ها، به انسان قوی‌تری بدل شود.

این بدترین قسمت بود؛ از دست دادن چهره‌ام که از انعکاس بیرونی فروپاشی درونم خبر می‌داد.

«همه ما در حال مردن هستیم، دبی. فقط موعدش فرق می‌کند.»

هرگز نمی‌دانیم چگونه وقتی به نفس‌نفس افتاده‌ایم هر آنچه در توان داریم را به‌کار می‌بریم یا آن نور ما را در بر می‌گیرد احساس کردن دوباره نشانه‌ای از شفاست بهبود واقعی، تنها از دل ناامیدی و یأس پدید می‌آید وقتی درد تسکین می‌یابد به ما یادآور می‌شود که همیشه آغازی هست و در پس آن، آغازی دوباره

وقتی با این یقین زندگی کنیم که خداوند شریک ماست، و از ما انتظار دارد تا پیام‌آور امید، عشق و خدمت به همنوع باشیم، تصمیم می‌گیریم به این خواسته گردن نهیم نه اینکه از آن طفره برویم. وقتی تصمیم می‌گیریم زندگی‌مان مفید و در راستای خدمت به همنوعان‌مان باشد، از شکنجه دادن خود بابت کوتاهی‌ها، خطاها و ماجراهای فردی رها می‌شویم.

وقتی به گذشته بدرود نگویید، آن را با خودتان به هر کجا که می‌روید، می‌برید، و همواره در رویکردهای‌تان نسبت به کسی که هستید، افکار، باورها و انتخاب‌های‌تان، گذشته را معیار قرار می‌دهید. آنگاه، بی‌آن‌که بدانید، در تجارب گذشته خود غوطه‌ور می‌شوید، تجاربی که معمولاً به شما می‌گویند چه کاری را می‌توانید انجام دهید و چه کاری را نمی‌توانید. با حمل گذشته، به‌جای این‌که در لحظه حال بایستید و به آینده هیجان‌انگیزی که پیش‌روی‌تان است چشم بدوزید، همان‌جا که هستید می‌نشینید و به گفتگوهایی که در ذهن‌تان جریان دارند، گوش می‌کنید. لذا، با دانستن این موضوع، چطور می‌توانید انتظار داشته باشید که آینده شما با گذشته‌تان تفاوت بسیاری داشته باشد، در حالی که در واقع به سمت گذشته حرکت می‌کنید

وقتی وارد قلمرو فروتنی و تواضع می‌شوید، همان آستانه‌ای که از طریق آن خداوند می‌تواند وارد زندگی‌تان شود، خواهید توانست درک کنید که همیشه نمی‌دانید و نمی‌توانید بدانید بالاترین و بهترین مصلحت شما چیست. وقتی به خداوند ایمان و اعتماد داشته باشید، این اعتماد به‌نفس را پیدا خواهید کرد که در شرایط فعلی زندگی‌تان نیز خیری هست، گرچه شاید نتوانید در این لحظه آن را ببینید.

وقتی برای گذشته خود می‌جنگید، موهبت‌هایی را در تجارب دشوار خود پیدا می‌کنید. متوجه می‌شوید که این چالش‌ها، فرصت‌هایی بوده‌اند تا بر آن‌ها غلبه کنید. متوجه می‌شوید که با رها کردن آن‌ها، به هدف متعالی‌تری دست پیدا کرده‌اید. با هر چالشی که پشت سر می‌گذارید، به سطح بالاتری می‌رسید. آماده می‌شوید تا با نداهای عذاب‌آور ذهن‌تان که می‌گویند این اتفاق نباید رخ می‌داد یا شما یک احمق هستید یا در اشتباه هستید، بجنگید.

خداوند همیشه با ما گفتگو و ما را هدایت می‌کند. این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم حرف‌هایش را بشنویم یا اینکه ترس، اعتیادها، آرزوها و عادات قدیمی که بر ما چیره شده و ندای زیبای خدای درون‌مان را خاموش کرده‌اند، ما را از شنیدن این ندا باز می‌دارند.

۵. دنیای عزیز. نامه‌ای خطاب به دنیا بنویسید و طی آن کناره‌گیری و رها کردن منصب خود به‌عنوان مدیریت جهان را اعلام کنید و حتماً زمان دقیقی را که پست خود را ترک می‌کنید قید نمایید (تذکر. هر چه زودتر، بهتر)

این نوید قانون هدایت الهی است: «آنچه خودت قادر نیستی برای خویش انجام دهی را خداوند انجام خواهد داد» ،

وقتی در نهایت برآن شدم تا با بصیرت الهی به وضعیت خویش بنگرم، می‌توانستم صدای ایمان را بشنوم که با صلابت به من می‌گفت: «اکنون زمان رهایی و روی آوردن به خداوند است. تو زنی قدرتمند هستی که می‌توانی از خود محافظت کنی. همه چیز همان‌طور است که باید باشد، و همه چیز مطابق با نظم الهی است. من حامی تو هستم. اکنون می‌توانی به من اعتماد کنی. پس، فقط گوش کن

وقتی بالاخره ظاهر بیرونی او با موجودیت درونی‌اش انطباق پیدا کرد، می‌توانست به‌راحتی و بدون خجالت سخن بگوید و از سطح کاملاً جدیدی در دنیا سهیم باشد.

«جنون، یعنی انجام کارهای تکراری و انتظار نتایج متفاوت.»

روش من این بود که شخص یا شرکتی را پیدا می‌کردم که کسب‌وکارم را مدیریت کند و خود را تمام و کمال متعهد به موفقیت آن نماید