بریدههایی از کتاب فراموشان
۴٫۰
(۱۳۰)
«مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
Sobhan Naghizadeh
یزید مردیست فاسق و شرابخوار. چون منی هیچوقت با کسی چون او بیعت نمیکند!»
کاربر ۷۸۹۳۳۶
«مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
seyed mostafa
تا آنوقت، آنهمه پول را یکجا ندیده بودم! کم نبود. سه هزار درهم! و پشتبندش، وعده وعیدهای امیر عبیدالله. ترس هم بود. آخر من که یک غلام بیشتر نبودم. کِی دیگر چنین فرصتی پیش میآمد؟ چه میدانستم! جنگ بود و ما همیشه از این کارها میکردیم.
سارینا
«ملّتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد، هرگز روی رستگاری نمیبیند!»
rezaie
به خدا همه بودند!
فقط هفتاد و دو تن با حسین بودند...
seyed mostafa
مشک را از دستم گرفت، سر آن را پیچاند و گفت: «سیراب شو!»
و من خوردم. آب از دستی خوردم که اکنون دستهایم به خونش آلوده است. او حسینبن علی بود!
|قافیه باران|
«مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
rezaie
ما فرزندان همان مردانی هستیم که از پیامبر خدا فقط انتظار شنیدن قصه داشتند.
مهدی
خیمهی مرا برچینید و ببرید بهطرف خیمههای حسینبن علی
نـارمیلـا
فرمود: «نام این زمین چیست؟»
عرضه داشتند که نام این زمین کربلاست.
فرمود: «خداوندا به تو پناه میبرم از کرب و بلا.»
و پس از آن گفت: «فرود آیید و منزل کنید که اینجا، خوابگاه شتران ما، بارانداز ما و خونریزگاه ماست.»
سپس همهی فرزندان و برادران و خاندان خود را گِرد آورد. لحظهای چشم در صورت آنها دوخت و فرمود: «مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
هامان
«ملّتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد، هرگز روی رستگاری نمیبیند!»
Sobhan Naghizadeh
«مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
i_ihash
«ملّتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد، هرگز روی رستگاری نمیبیند!»
乙_みG
«مردم بندهی دنیایند. و دین بازیچهای است بر زبانشان. تا آن هنگام که روزیشان آماده شود با دین سر و کار دارند؛ اما چون سختی فرا رسد، دینداران بسیار اندک میشوند.»
Arezoo Mirsoleimani
من همیشه همراه امیر بودهام؛ در بصره، مدینه، شام و خیلی جاهای دیگر. و مردمان همهی آنجاها را دیدهام؛ ولی هیچوقت مردمی مثل مردم کوفه ندیدهام. آنها همیشه بزرگانشان را فریب میدهند و وقتی کار به سختی میکشد از اطرافشان پراکنده میشوند.
زینب هاشمزاده
مانده بودم چه کار کنم که آن مرد جلوتر آمد. مشک را از دستم گرفت، سر آن را پیچاند و گفت: «سیراب شو!»
و من خوردم. آب از دستی خوردم که اکنون دستهایم به خونش آلوده است. او حسینبن علی بود!
و شما اگر کمی حمیت داشتید، عارتان میآمد که با همچون منی همکلام بشوید.
زینب هاشمزاده
نمیدانید حسینبن علی با ما چه کرد. به خدا هیچیک از شما این کار را نمیکردید. بروید گذشتهی بزرگان و جوانمردان قبیلههایتان را زیرورو کنید. ببینید کدامیک از آنها چنین بودهاند. ما بهترین فرزندان روزگارمان را کشتیم.
حالا با این چشمهای شرمگینتان هِی نگاهم نکنید. هِی نگویید: «بگو... بگو...»
ما فرزندان همان مردانی هستیم که از پیامبر خدا فقط انتظار شنیدن قصه داشتند. اما چه فایده! فردا اگر باز فرزند دیگری از پیامبر را بخوانیم، با او همان میکنیم که با حسینبن علی کردیم.
زینب هاشمزاده
حالا برای چه مویه کنم؟ نه، گریه نمیکنم! چه بد میشد اگر میماند میان مردان فراموششدهی شما زنها!
زینب هاشمزاده
چندی نگذشته بود که نامهای از طرف ابن زیاد به امام حسین رسید. مضمون نامه چنین بود:
«از ورودت به سرزمین کربلا آگاه شدم. امیرالمؤمنین یزیدبن معاویه به من دستور داده که سر بر بالین نگذارم و سیراب نگردم مگر آنکه تو را به قتل برسانم، یا آنکه به فرمان من و یزید درآیی.»
امام که نامه را خواندند. به غضب آمدند. آن را بر زمین پرت کرده و فرمودند: «ملّتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد، هرگز روی رستگاری نمیبیند!»
هامان
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۵
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۵
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۵۳,۰۰۰
تومان