بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شطرنج | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شطرنج

بریده‌هایی از کتاب شطرنج

۴٫۰
(۹۴)
در آنجا چشم‌ها، گوش‌ها و باقی حواس‌ات، از صبح تا شب و شب تا صبح، کوچکترین خوراکی نداشتند. به طرزی خلاص ناشدنی تنها واگذاشته شده بودی، با بدنت و چهار یا پنج جسم بی‌جان: میز، پنجره، روشویی. زندگی‌ات مثل غواصی بود که در گنبدی شیشه‌ای در ژرفای خاموش و ساکت اقیانوس قرار گرفته باشد، حتی بدتر از آن، مثل غواصی که می‌داند ریسمانی که او را به دنیای بیرون مربوط می‌کند از هم گسسته و هرگز از آن ژرفای بی‌صدا بیرون کشیده نخواهد شد. هیچ کاری برای انجام دادن نبود، هیچ چیزی برای شنیدن نبود و هیچ چیزی برای دیدن وجود نداشت، تمام مدت از همه طرف با آن خلاء کاملا بی‌مکان و بی‌زمان محاصره بودی. به بالا و پایین قدم می‌زدی و افکارت نیز با تو بالا و پایین می‌شد، دوباره و دوباره. اما حتی افکار، هر قدر هم که غیرمادی به نظر بیایند، نیاز به چیزی دارند تا بر آن سوار شوند وگرنه بی‌هدف شروع می‌کنند به گشتن و پرسه زدن؛ آن‌ها هم نمی‌توانند یک خلاء را تاب آورند
ماراتن
هنری بدون اثر هنری؛ معماری بی‌پایه و اساس- اما با این وجود، آن طور که اثبات کرده در ذاتش از هر کتاب و اثر هنری ماندگارتر است؛ تنها بازی‌ای که به تمامی ملیت‌ها و اعصار تعلق دارد، با این که کسی نمی‌داند چه خدایی آن را به زمین آورده تا بر ملالت پیروز شده و هوش و حوا‌س‌ها را تقویت کرده و ذهن را بپروراند. از کجا شروع می‌شود و در کجا خاتمه می‌یابد؟ هر بچه‌ای می‌تواند قواعد اولیه‌اش را بیاموزد، هر بی‌دست و پایی می‌تواند بخت خود را در آن بیازماید، با این وجود، در قاب چهارگوشِ کوچکِ تغییر ناپذیرش قادر بود انواع خاص اساتیدی را به وجود آورد که قابل مقایسه با هیچ کس دیگری نبودند، افرادی با استعدادی محض برای شطرنج، نوابغی در زمینه‌ی بخصوص‌شان که همچون ریاضی‌دانان، شاعران و موسیقی‌دانان بینش، صبر و تکنیک را در اندازه‌ای یکسان، اما با لایه‌بندی‌ها و ترکیباتی متفاوت با هم می‌آمیزند.
ماراتن
تنها بازی ساخت دست بشر که به طرزی چشمگیر از جور و جفای بخت و اقبال می‌رهد و تاج پیروزی را تنها به ذهن، یا یک نوعِ خاص از استعدادهای ذهنی اعطا می‌کند. آیا ما با توهین‌مان به خاطر بازی برشمردن شطرنج گناهکار نیستیم؟ آیا این هم نباید نوعی هنر یا دانش محسوب شود، چیزی معلق در میانه‌ی هر دوی این مقوله‌ها، همان طور که قالیچه‌ی سلیمان در میانه‌ی زمین و آسمان معلق بود، پیوندی یگانه میان اضداد: چیزی باستانی که همچنان نویی‌اش را حفظ کرده، با ساختاری ماشینی که صرفا توسط یک خلاقیت موثر به کار می‌افتد؛ محدود به یک فضای هندسی ثابت، با این حال بی‌کران در ترکیب‌ها؛ مدام در حال رشد و در عین حال سترون؛ اندیشه‌ای که به جایی نمی‌رسد؛ ریاضیاتی که به محاسبه‌ی هیچ مشغول است؛
ماراتن
حتی افکار، هر قدر هم که غیرمادی به نظر بیایند، نیاز به چیزی دارند تا بر آن سوار شوند وگرنه بی‌هدف شروع می‌کنند به گشتن و پرسه زدن؛ آن‌ها هم نمی‌توانند یک خلاء را تاب آورند. از صبح تا غروب منتظر چیزی می‌مانی و هیچ اتفاقی نمی‌افتد. منتظر می‌مانی و می‌مانی، فکر می‌کنی و فکر می‌کنی تا این که سرت به درد می‌افتد. هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. تو تنها مانده‌ای. تنها. تنها.
سپیده اسکندری
هر کس می‌داند هیچ چیز به اندازه‌ی قرار گرفتن در یک خلا بر روح آدمیزاد فشار وارد نمی‌آورد.
سپیده اسکندری
هر چه باشد فقرا باید به اندازه‌ی قواره‌ی پارچه‌شان برای خود کت بدوزند.
سپیده اسکندری
بهترین روش برای به دام انداختن یک قرقاول، تقلید صدای جفتش است
سپیده اسکندری
زیرا فشاری که آنان قصد داشتند برای بیرون کشیدن «اطلاعات» بر ما اعمال کنند بسیار ظریف‌تر و زیرکانه‌تر از خشونت‌های زمخت و شکنجه‌های جسمانی بود: این شیوه عبارت بود از انزوای کامل. هیچ چیزی بر سرمان نیامد- به سادگی در یک خلاء کامل قرار گرفتیم- و هر کس می‌داند هیچ چیز به اندازه‌ی قرار گرفتن در یک خلا بر روح آدمیزاد فشار وارد نمی‌آورد. هدف از انداختن ما در یک خلاء تمام عیار و در اتاقی که به طور کل از دنیای بیرون جدا شده، این بود که فشار را نه از بیرون، و از طریق خشونت و سرما، بلکه از درون بر ما تحمیل کرده و در نهایت لب‌های‌مان را به گفتن باز دارند.
سین هفتم
زیرا فشاری که آنان قصد داشتند برای بیرون کشیدن «اطلاعات» بر ما اعمال کنند بسیار ظریف‌تر و زیرکانه‌تر از خشونت‌های زمخت و شکنجه‌های جسمانی بود: این شیوه عبارت بود از انزوای کامل. هیچ چیزی بر سرمان نیامد- به سادگی در یک خلاء کامل قرار گرفتیم- و هر کس می‌داند هیچ چیز به اندازه‌ی قرار گرفتن در یک خلا بر روح آدمیزاد فشار وارد نمی‌آورد. هدف از انداختن ما در یک خلاء تمام عیار و در اتاقی که به طور کل از دنیای بیرون جدا شده، این بود که فشار را نه از بیرون، و از طریق خشونت و سرما، بلکه از درون بر ما تحمیل کرده و در نهایت لب‌های‌مان را به گفتن باز دارند.
سین هفتم

حجم

۷۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد