بریدههایی از کتاب زیاد به چشم هایت اعتماد نکن! (راز، جلد چهارم)
۴٫۶
(۱۶)
توی زبان یونانی، کما یعنی خواب عمیق.
...
چند نفری دورشان جمع شده بودند، از جمله گلاب و دنیل ـ نَهدانیل. در مواقع معمولی امبر اجازه نمیداد بچههای میز مغزفندقیها اینقدر نزدیکش بپلکند، اما معلوم بود این شرایط خاص محسوب میشود.
امبر با صدای بلند گفت: «کاس، فکر کنم یه نفر نهچندان قایمکی دوستت داره! بدجوری منتظره بزرگ شه و باهات ازدواج کنه!»
یـ★ـونا
«وقتی میترسی از درخت بیای پایین، اصلاً نباید ازش بری بالا.»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
مکس ـ ارنست توی واژهنامه معنی کما را نگاه کرده بود: توی زبان یونانی، کما یعنی خواب عمیق
S.M
.اسمم اینجوری تلفظ میشود: پسو دا نی موس.
S.M
وقتی به چیزی شک داری، حتماً حق داری.
S.M
این کتاب را سرپا نخوان. ممکن است شوکه شوی و بیفتی زمین — این کتاب را نشسته نخوان. شاید لازم شود با عجله فرار کنی — هنگام خواندن این کتاب رانندگی یا کار با هر نوع ماشینآلات سنگین ممنوع است. ممکن است حواست را از موضوع داستان پرت کند. — اگر مدت زیادی در معرض این کتاب قرار بگیری ممکن است دچار سرگیجه و در موارد حاد دچار توهمات پارانوئیدی یا حتی جنون شوی. اگر به اینجور چیزها میگویی تفریح، همین راه را ادامه بده و بقیهٔ کتاب را بخوان. اگر نه، این کتاب به دردت نمیخورد. — استفاده از این کتاب جز برای هدف موردنظر توصیه نمیشود. شاید فکر کنی سلاح پرتابی خوبی از آب درمیآید، اما اگر میخواهی آن را بهسمت کسی پرت کنی سازندگانش تضمین نمیکنند اتفاقی برایت نیفتد. همیشه امکانش هست آن آدم هم کتاب را بردارد و پرتش کند طرفت.
کتابخوان
«آنچه بالا، پایین هم. اتفاقات این جهان نشان از وقایع اون جهانه. برای همینه که کیمیاگر همزمان به بالا و پایین اشاره میکنه. نمیتونم بهت بگم چطور باید از اینجا بری اونجا. فقط میتونم بگم کارهایی که اینجا میکنی روی کارهای اونجا تأثیر میذاره.»
book worm
«خیلیخب، اولین کارت، کارت احساساته. بذار ببینیم میگه تو کسی رو دوست داری یا نه...»
اولین کارت توی دسته را برگرداند، نگاهش کرد و لبخند زد.
«وای، دهِ قلبه. این یعنی بعله! ده از ده. بیبروبرگرد یکی رو دوست داری. طرف کیه مکس ـ ارنست؟ خجالت نکش. بهمون بگو.»
مکس ـ ارنست سرخ شد و گفت: «هیچکس.»
با خودش گفت چرا موافقت کردم؟ حتماً یک لحظه مخم از کار افتاده بود. باید بروم دکتر قشر مغزم را معاینه کند. شاید آسیب دیده باشد. یعنی رویم جراحی لاپاروسکوپی انجام میدهد؟
«یالا دیگه، کارتها دروغ نمیگن. تازه، همهمون میدونیم کیه...» لبخند شرورانهای زد و گفت: «کاس، صدامون رو میشنوی؟»
چند نفری دورشان جمع شد
یـ★ـونا
اما انگار اوضاع پدر و مادر مکس ـ ارنست بهاندازهٔ پسر جدیدشان روبهراه نبود. گویا تا آنموقع از بحث دربارهٔ انتخاب اسم طفره رفته بودند، چون یادشان بود دفعهٔ قبل چقدر سر این موضوع به مشکل خورده بودند. (یعنی همان وقتی که بالاخره سر اسم مکس ـ ارنست توافق کردند؛ این کار هم باعث شد او دوتا اسم داشته باشد و هم باعث شد خودشان دوتا خانه داشته باشند.) متأسفانه، طفره رفتن زخمهای قدیمی را التیام نبخشیده بود. بهمحض به دنیا آمدن بچه، دعوای آنها بر سر انتخاب اسمش شروع شد.
مادر مکس ـ ارنست گفت: «باید اسم عمو کلِی من رو روش بذاریم.»
پدر مکس ـ ارنست گفت: «باید اسم عمو پُل من رو روش بذاریم.»
در آخر، وقتی هیچکدامشان کوتاه نیامدند، پسر دومشان هم مثل اولی صاحب دو اسم شد: اسم برادر مکس ـ ارنست شد پل ـ کلِی.
یـ★ـونا
خوب شد که مجبور شدم بپرم توی آب و شنا کنم. هم اون، هم اینکه اگه این کار رو نمیکردم خورشید نیمهشب میداد کوسهها بخورندم. وقتی میگم خوب شد، منظورم اینه که ازش درس گرفتم؛ که از آب نترسم و از اینجور حرفها. آره، آره، میدونم، هنوز هم از آب میترسم، ولی میدونی منظورم چیه دیگه. اون دفعه رو بگو که توی آبشار جهان وحش بودیم... بگذریم، میخوام بدونی هر اتفاقی هم که برات بیفته، من بازهم اون کارهایی رو که مجبورم میکردی انجام بدم انجام میدم. حتی اگه بخوام هم نمیتونم انجامشون ندم، چون هر بار بخوام از چیزی فرار کنم، صدات میپیچه توی سرم که بهم میگی برگرد بپر توی آب. درست مثل الان، وقتی میخواستم از اینجا... یعنی از پیش تو فرار کنم. امیدوارم ناراحت نشی این رو گفتم... خب، همینها رو میخواستم بگم. گفتم بهت بگم که یه وقت نگران من نباشی... خب، فکر کنم وقتشه عینک تکچشمی رو امتحان کنم. حرف زدن زیادی وقت تلف کردنه، مگه نه...؟»
یـ★ـونا
میخواستم بگم که هرچی پیش بیاد، تو همیشه... من همیشه تو رو دوست خودم میدونم. اولین دوستم. بهترین دوستم. دوست معمولی هم نه. البته منظورم از اون دوستها هم نبود ها! منظورم این بود که مثل خواهرمی... بگذریم، همهش یاد اون وقتهایی میافتم که میدونستی شنا بلد نیستم، اما هلم میدادی تو آب. مثل اون موقعی که توی خدمات آب گرم خورشید نیمهشب بودیم... یادته مجبور بودیم از خندق رد شیم تا بنجامین بلیک رو نجات بدیم و من نمیخواستم برم توی آب؟ یا اون وقتی که من رو از روی قایق دکتر ل پرت کردی وسط اقیانوس؟ درسته ممکن بود غرق بشم و احتمالاً تو رو هم به جرم قتل بازداشت میکردن و من خودم هم اون موقع واقعاً دلم میخواست بکُشمت، اما حالا که فکرش رو میکنم، به نظرم نیتت خیر بود.
یـ★ـونا
«گوش کن، دوست من. هردومون میدونیم تو التهاب حنجره نداری.»
شعبدهباز آهسته خودکار را از دست مکس ـ ارنست گرفت و مثل چوبدستی شعبدهبازی نگهش داشت یا شاید هم مثل کارت یکِ چوبدستی. با خودکار به گلوی مکس ـ ارنست اشاره کرد و گفت: «مشکل تو اینجا نیست.». بعد به قلب او اشاره کرد و گفت: «اینجاست. دل من هم خیلی غصه داره، ولی باید قوی باشی. واقعاً اوضاع خطرناکیه. فقط زندگی کاس نیست که در خطره. اگر اون بمیره، راز هم همراهش میمیره.»
یـ★ـونا
۴.وقتی به چیزی شک داری، حتماً حق داری.
f.nik
اگر مدت زیادی در معرض این کتاب قرار بگیری ممکن است دچار سرگیجه و در موارد حاد دچار توهمات پارانوئیدی یا حتی جنون شوی. اگر به اینجور چیزها میگویی تفریح، همین راه را ادامه بده
f.nik
تواناییِ زیادی خودش یکجور ناتوانی است.
rezahasibi
حجم
۳۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد