بریدههایی از کتاب پروانه پیامبر (ص)
۵٫۰
(۳)
آنان که شب قدر ِتو را درک نکردند
اصلاً نرسیدند به صبحی و صلاتی
سیّد جواد
ای جوانمردترین بانوی عالم که دلت
آفتاب کرم و همت و خود ایثاری ست
دستگیر دل ما باش که در روز حساب
دستهای همه در جستجوی دلداری ست
سیّد جواد
گرچه افکنده ز پا بیماریام
نیست بهر خویش آه و زاریام
درد و داغم زین مصیبت برتر است
از غم مظلوم عالم حیدر است
آنکه همچون او کسی مظلوم نیست
قدر و جاهش بر کسی معلوم نیست
سیّد جواد
آه زینب دختر دردانهام
خردسال غم نصیب خانهام
خلق را خواب فراموشی گرفت
مشعل توحید خاموشی گرفت
دیو ظلمت بر سپیده چیره شد
روز روشن پیش چشمم تیره شد
تا که دم از یاری حیدر زدم
دم از آن مهر جهانگستر شدم
آتش بیداد را افروختند
مهبط وحی خدا را سوختند
شد کبود از تازیانه بازویم
خرد گردید استخوان پهلویم
آه زینب محسن دردانهام
کشته شد در آستان خانهام
سیّد جواد
دخترم قرآن حکایت میکند
این حقیقت را روایت میکند
بعد موسی سامری نیرنگ کرد
عرصه به هارون ایمان تنگ کرد
روز و شب گوساله بازی پیشه کرد
خون خلق خسته را در شیشه کرد
زینبم! ای دختر هارون من
ای دل آگه از دل پرخون من
فتنههای سامری تکرار شد
راه کفر و خودسری هموار شد
در سقیفه گرگ کینه پا گرفت
بر سریر شیر، روبه جا گرفت
خودسران، مسند نشین دین شدند
بیرق افراز ره آیین شدند
سیّد جواد
این حقیقت همچو روز روشن است
آیهی تطهیر درشان من است
«ما افا الله» را معنا منم
اصل حشر و «ولذی القربی» منم
مصطفی پیغمبر خورشید خو
هر زمان میگشت با من روبرو
با نگاه خویش نازم میکشید
در بغل چون سرونازم میکشید
او به من میگفت بانوی بهشت
میشنید از سینهام بوی بهشت
«بضعه منی» خطابم مینمود
پارهی پیکر حسابم مینمود
او مرا «امابیها» خوانده است
مادر محبوب بابا خوانده است
بارها گلبوسه زد بر دست من
گفت باشد هستی تو هست من
سیّد جواد
خورشید بود و ماه را بر دوش میبرد
مردی که تابوت ِ تو را بر دوش میبرد
از راویان کوچههای شب بپرسید
این غصه اهل خانه را از هوش میبرد
من دوش میدیدم ملائک در زمینند
جسم تو را جبریل دوشادوش میبرد
sadeghi
حجم
۱۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۱۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷,۰۰۰
تومان