بریدههایی از کتاب سرگیجه
۴٫۴
(۲۷)
در خانهی ما هر سال میگفتند بابانوئل امسال نمیآید چون سخت مریض است و شاید نتواند از زمستان جان سالم درببرد. تا اینکه بالاخره برای اینکه خیالشان برای همیشه راحت شود گفتند بابانوئل مُرد و هیچکس جایش را نمیگیرد. و قضیه حل شد.
Johnny
آدم حتا به بدترین جاها هم دلبستگی پیدا میکند. مثل دودهیی که به ته بخاری میچسبد.
Johnny
آدم حتا به بدترین جاها هم دلبستگی پیدا میکند. مثل دودهیی که به ته بخاری میچسبد.
Nilch
اگر چیزی نداشته باشی سر قلاب بزنی، مهم نیست، نباید نگران باشی. کافی است قلاب را توی آب بیاندازی و بعد از چند ثانیه، حتماً چوبپنبه زیر آب میرود. موضوع این نیست که ماهیهای اینجا احمقتر از ماهیهای جاهای دیگر هستند، مسأله فقط این است که میخواهند از آب بیرونشان بیاوری، از آنجا نجاتشان دهی.
MoonShadow
به محض اینکه وسط یک کابوس بیدار میشوی، باید به این فکر باشی که باید دوباره به آن برگردی.
صبح به تصوری که از صبح داری شباهت ندارد. اگر عادت نداشته باشی، حتا متوجه آن نمیشوی. تفاوت آن با شب خیلی ظریف است، باید باریکبین باشی. فقط یک پرده روشنتر است. حتا خروسهای پیر هم دیگر تفاوت بین آنها را تشخیص نمیدهند.
بعضی روزها، چراغ خیابانها خاموش نمیشود. اما خورشید بالا آمده، حتماً یکجایی، بالای افق، پشت مه، دود، ابر غلیظ و ذرات معلق قرار دارد.
Mhrnsh
دختر سبزهی روی تقویم را از همه بیشتر دوست داریم، یک دختر اهل جنوب است که نگاهی پُرمعنا دارد و همیشه پشتش به دوربین است. قسم خوردهایم که به خاطر چشمهایش، دیگر صفحهی تقویم را عوض نکنیم. حالا شش ماه است که در ماه مه ماندهایم.
سیامک
همیشه ساعتی هست که خیال تمامشدن ندارد. شبیه همهی ساعتهای دیگر است، بهحدیکه به آن شک نمیکنیم. بعد به آن قدم میگذاریم و بهآرامی تا خرخره در آن فرو میرویم. ساحل آن طرف را میبینیم اما به نظرمان میرسد هیچوقت به آن نمیرسیم. هرقدر میتوانیم تلاش میکنیم اما انگار بهتدریج که زمان میگذرد از آن دور میشویم.
درحالیکه زمان به پشتمان چسبیده، درحالیکه هر دقیقه را مثل وزنهیی که به پای زندانیان بسته شده به دنبال خودمان میکشیم، تصور میکنیم بیرون، روزها و شبها و فصلها پشتسرهم میگذرند و ما را آنجا از یاد بردهاند.
Zahra Nouri
اما خورشید بالا آمده، حتماً یکجایی، بالای افق، پشت مه، دود، ابر غلیظ و ذرات معلق قرار دارد.
هوای بد یک شب قطبی را تصور کنید. روزهای آفتابی ما به آن شباهت دارد.
Mohammad Ghanavati
انگار کار خودبهخود بهاندازهیکافی زجرآور نیست، تازه باید بداخلاقی بالادستیهایمان را هم که مرتب بیدلیل سرمان داد میزنند، تحمل کنیم.
mina3062
حجم
۷۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه
حجم
۷۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد