بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد اول) | طاقچه
کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد اول) اثر مارسل پروست

بریده‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد اول)

نویسنده:مارسل پروست
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۳از ۶۹ رأی
۳٫۳
(۶۹)
"خود آدم نمی‌داند چقدر خوشبخت است و هیچوقت به آن بدبختی که فکر می‌کند نیست."
rezai milad
هرگز جُز برای خود و برای آنانی که دوست می‌داریم، نمی‌لرزیم. و هنگامی که خوشبختی‌مان دیگر به دست آنان نیست در برابرشان چه آرام، چه آسوده، چه گستاخ می‌شویم!
حمیدرضا
شاید تنها نیستی راست باشد و همه رؤیای ما هیچ است
rezai milad
منی که از نظر ریاکاری دیگر بزرگ شده بودم، کاری را می‌کردم که همه‌مان، در بزرگسالی، در برابر ظلم و رنج‌کشی می‌کنیم: از دیدنشان روبرمی‌گرداندم، به اتاق کوچکی در کنار دفتر کار در طبقه بالای خانه می‌رفتم و گریه می‌کردم، اتاقی که بوی سوسن می‌داد و بوی انگورک وحشی که لای سنگ‌های دیوار بیرون خانه روییده بود و یک شاخه پر گلش از پنجره نیمه‌باز تو می‌آمد و هوا را عطرآگین می‌کرد
nmroshan
یاد یک تصویر چیزی جز حسرت یک لحظه نیست؛ و افسوس که خانه‌ها، راه‌ها، خیابان‌ها هم چون سال‌ها گریزانند
rezai milad
"آقای کتابخوان، این شعر پل دژاردن را می‌شناسید که می‌گوید: بیشه‌ها اگر تاریکند، آسمان هنوز آبیست (۶۳)
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
من این باور سلتی را بسیار منطقی می‌دانم که گویا ارواح درگذشتگان ما در وجود پست‌تری، جانوری، گیاهی، جمادی زندانی‌اند، و درواقع آنها را از دست داده‌ایم تا این که روزی از روزها - که برای خیلی‌ها هیچگاه فرا نخواهد رسید - از کنار درختی که زندان آنهاست می‌گذریم یا چیزی که آنها را در خود دارد به دستمان می‌افتد. ارواح به جنب و جوش می‌افتند، ما را صدا می‌زنند، و همین که آنها را می‌شناسیم طلسمشان شکسته می‌شود؛ آزادشان کرده‌ایم و بر مرگ چیره شده‌اند و برمی‌گردند و با ما زندگی می‌کنند.
nmroshan
نمی‌دانستم که بی‌ارادگی من و ضعف جسمانی‌ام، و آینده نامطمئنی که از آنها برایم برمی‌آمد، بسیار بیشتر از ناپرهیزی‌های شوهر مایه غصه و نگرانی مادربزرگم در آن قدم زدن‌های بی‌پایان بعدازظهر و غروب می‌شد، هنگامی که پیاپی می‌آمد و می‌رفت و چهره زیبایش را کج به آسمان بلند می‌کرد، با گونه‌های سبزه و چین برداشته که با فرا رسیدن پیری چون زمین شخم‌زده پاییزی به بنفشی می‌زد، و هنگامی که از خانه بیرون می‌رفت توری سبکی تا نیمه بالا زده آنها را می‌پوشاند و همیشه قطره اشک ناخواسته‌ای که از سرما یا از غصه‌ای بود رویشان خشک می‌شد.
nmroshan
آه! فرانسواز! باید خدا خیلی از دست ماها عصبانی باشد. آخر، مردمان این دور و زمانه هم شورش را درآورده‌اند! به قول اوکتاو مرحومم، خدا را زیادی از یاد برده‌ایم و او هم انتقام می‌گیرد."
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
آیا یک تن بیمار می‌تواند آدم را برای همیشه دچار خفقان کند؟ حتی خاطره‌ها، گذشته، و حتی حس موجودیت آدم را به نابودی بکشاند؟
Shivayi

حجم

۸۳۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

حجم

۸۳۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۲۴صفحه بعد