بریدههایی از کتاب روز دیگر شورا
۲٫۷
(۳)
تمرین میکند دور شود، کور شود، لال شود، پنهان شود، سؤال نکند، دستش را رو نکند، احساساتی نشود، دم دست نباشد.
Mahdi Hoseinirad
یک لحظه دلشوره میگیرد. آنقدر سن دارد که بداند تجربه از جنس لباس نیست که به تنش امتحان کند و اگر نشد، ببرد پس بدهد. از جنس هیچ کالای دیگری هم نیست. از جنس خون است. در رگ جاری میشود و هر چیزی را دگرگون میکند.
n re
نباید توی چاه بماند. همان چاهی که همیشه احساس کرده آنتوست و همیشه منتظر بوده یکی دستش را دراز کند تا او را از آنجا بیرون بکشد. تازه میفهمد چاه، خودش است. کسی هم قرار نیست بیاید آن تو. یا دستش را برای کمک دراز کند. خودش باید چارچنگولی از دیوارهش بالا برود
Mahdi Hoseinirad
حس، پوشه و پرونده نیست که بشود آن را توی کشو گذاشت و بایگانی کرد. حس روی یک مژه، روی یک تار مو، یا در نوک انگشت پا خودش را به مردن میزند تا به وقتش برگردد و گاه با قدرت بیشتری برمیگردد.
n re
حس، پوشه و پرونده نیست که بشود آن را توی کشو گذاشت و بایگانی کرد. حس روی یک مژه، روی یک تار مو، یا در نوک انگشت پا خودش را به مردن میزند تا به وقتش برگردد و گاه با قدرت بیشتری برمیگردد.
n re
آنقدر سن دارد که بداند تجربه از جنس لباس نیست که به تنش امتحان کند و اگر نشد، ببرد پس بدهد. از جنس هیچ کالای دیگری هم نیست. از جنس خون است. در رگ جاری میشود و هر چیزی را دگرگون میکند.
n re
از یادگاری بدش میآید. یادگاری از چیزی خبر میدهد که دیگر نیست. مرده است. او را یاد احساسی میاندازد که دیگر وجود ندارد. یاد کسی که دیگر دوستش ندارد. یاد سنی که دیگر باز نمیگردد.
Mahdi Hoseinirad
مدتی است که شورا دیگر نه زن بهتر است نه عروس بهتر. حال معاشرت با دیگران را ندارد. حوصله نمیکند غزل را تشویق کند تا چند کلمه از مدرسه و دوستهایش بگوید. تلفنهای کرج را یکدرمیان نشنیده میگیرد. هیچ کتابی را نمیتواند تا آخر بخواند. بیشتر وقتها سرش توی موبایل است. مثل مرده دراز میکشد و جوری زل میزند به دیوار که انگار قرار است سنگنبشتهای از توی آن ظاهر شود و معمایی را که شورا در آن گرفتار شده حل کند.
Mahdi Hoseinirad
سرحال که هست، میشود دلقک جمع. بدخلق که میشود، میرود تو نقش آدم مالباخته، عاشق طردشده، شاه خیانتدیده، شاعر آواره، سرباز غریب، مرد بییارویاور.
Mahdi Hoseinirad
بعدها میفهمد که حس، پوشه و پرونده نیست که بشود آن را توی کشو گذاشت و بایگانی کرد. حس روی یک مژه، روی یک تار مو، یا در نوک انگشت پا خودش را به مردن میزند تا به وقتش برگردد و گاه با قدرت بیشتری برمیگردد.
Mahdi Hoseinirad
بعدها متوجه شد یکجور فکر میکند و جوری دیگر عمل میکند. یکجور احساس میکند و جوری دیگر حرف میزند. متوجه شد که ماسک بادوامتر از آرایش است. لوازم آرایش را میشد از بیرون خرید. اما ماسک را باید ذرهذره میساخت. بهتدریج انواع آن را شناخت. یک روز ماسک ادب و بیتفاوتی به صورتش میزد و یک روز ماسک خوشرویی و توجه. زدن و درآوردن ماسکها آسان نبود. تمرینی درونی میخواست. آنها را که میزد، خیالش راحت بود. کسی نمیتوانست او را ببیند. از اصابت طعنهها و تکهپرانیها در امان بود. میتوانست پشت آن جور دیگری باشد. در عالم خودش باشد، مخالف باشد، ناراحت باشد، شاد باشد، متفاوت باشد و از بیرون دیده نشود.
n re
همیشه تصور میکرد مرد خسیس بد است. مرد هیز بد است. در فهرست بدهایش مرد سمج نبود. سماجت را درست نمیشناخت. پدر و مادرش اگر چیزی موافق میلشان نبود، دست برمیداشتند. بعدها دانست که در خانهٔ رزاقیها هیچچیز رها نمیشود. حرفها میماند توی حافظه، انگار جایی هم ثبت میشود.
n re
مثل هر آدم دیگری از فرودگاه خارج میشود، اما فقط خودش میداند که دارد از جلد همیشگیاش بیرون میزند. مثل ریختن چای از استکانی به استکان دیگر است.
n re
حجم
۲۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد