بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی رو می شکند؟ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی رو می شکند؟

بریده‌هایی از کتاب کی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی رو می شکند؟

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۱۲ رأی
۳٫۵
(۱۲)
می‌خواست فائزه را صدا بزند، اما با چه اسمی؟ فائزه؟ نباید اسم زن غریبه را توی خیابان داد زد، آن هم نُه و نیم شب. نُه و نیم هم نه، بیست دقیقه به ده. خانم بهرام‌زاده چه‌طور؟ همان اسمی که برای راننده‌های آژانس روی تکه‌کاغذی می‌نوشت. نه، زیادی رسمی بود. کاش بین اسم کوچک و بزرگ زنی که دوستش داری، یک اسم دیگر هم بود، نه‌چندان خصوصی و نه آن‌قدر رسمی.
مرتضی بهرامیان
«هر کس باید توی زندگی یه هدفی داشته باشه. هدف آدم رو سر پا نگه می‌داره. آدم بی‌هدف دوزار نمی‌ارزه. ایزدی‌جان، تو خودت هدفت توی زندگی چیه؟» ایزدی هدف خاصی نداشت. هدف غیرخاص هم نداشت.
Aydin
سختی مرگ، دشواری کُشتن تا ابد که همراه آدم نمی‌ماند. فقط چندتا کُشتهٔ اول این شانس را دارند که موجب تأثر و تأسف کسی شوند که جان‌شان را می‌گیرد. بقیه فقط می‌میرند و در بهترین حالت عددی می‌شوند در آمار، لاشه‌ای روی لاشه‌ها، قبری در قبرستان.
mt
زندگی‌اش پُر بود از تصمیم‌های آنی و کارهای بی‌خاصیت نصفه‌نیمه. هیچ کاری را تمام نکرده بود. شاید دلش می‌خواست با تمام کردن کار سگ‌ها، یک کار تمام‌شده توی زندگی‌اش سند بزند.
mt
او فقط کمی پایان مادرش را جلو انداخته بود، همین. شتاب دادن به مرگی کُند، قتل نیست. هست؟ نیست. (به‌درک.)
mt
واقعاً چه اهمیتی دارد مُردهٔ آدم، جنازه‌اش، کجا دفن شود؟ محل دفن فقط برای زنده‌ها اهمیت دارد: نه خیلی دور، نه خیلی نزدیک.
mt
فکر کرد از چهل سال پیش تابه‌حال انگار هیچ کشف جدیدی در زمینهٔ پخت خرچنگ اتفاق نیفتاده و شیوه همان شیوهٔ رفقای پاپتی‌اش پشت ساختمان تلفن‌خانه است.
mt
اندازهٔ ماشین معیاری برای سنجش قدرت و مردانگی است.
mt
فقط مردهایی که مرد نیستند از عشق، از این‌که به زنی بگویند دوستت دارم، واهمه دارند.
mt
وقتی زنی را به اسم کوچک صدا نکرده باشی، حتماً «دوستت دارم» هم به او نگفته‌ای. قانونش این است: اول باید کسی را به اسم کوچک صدا بزنی، بعد به او بگویی دوستت دارم. این قانون یک «بتوانی» کم دارد: اول باید بتوانی کسی را به اسم کوچک صدا بزنی، بعد به او بگویی دوستت دارم.
mt
ایزدی قدرت‌دار شده بود. چه استعاره‌ای! مردی ضعیف در ماشینی بالابلند و سینه‌ستبر احساس مردانگی می‌کند. دیدن آدم‌ها و ماشین‌ها از بالا حس عجیبی داشت؛ همین‌طور دیدن سگ‌ها.
mt
آدم توی تهران دلش تنگ نمی‌شود. اگر برای دلتنگی وقت نداشته باشی، دلتنگ کسی و جایی نمی‌شوی. به قول مادر غصه مال بی‌کارهاست.
mt
تهران آمدنش همیشه یک ربطی با بیماری داشت. تهران بیمارستان بزرگی بود که خیلی‌ها برای خوب شدن داخلش ریخته بودند.
mt
ایزدی زیر دست‌وپای شهری راه می‌رفت که دست‌کم نصف مردمش خُل بودند و ظاهراً خود او هم جزءشان بود.
mt
جربزه‌اش را در خودش نمی‌دید. توانش را نداشت. بی‌رحمی‌اش را نداشت. آدمیزاد برای یک کارهایی دست‌وپا ندارد، خاک‌برسر و ذلیل است. باید قبول کند. هر گهی برای خورده شدنْ دهان خودش را می‌خواهد، و این همان گهی بود که ایزدی دهانش را نداشت.
mt
این احتمالاً خوش‌بیارانه‌ترین بدبیاری امروزش بود.
mt
نمی‌شود هر طور دلت می‌خواهد بکوبی توی سرشان و هر جور عشقت می‌کشد عزراییل‌شان باشی. سگ‌کُشی راه دارد. «انگار آدم می‌کوبه تو سر سنگ.» ایزدی حرف جوانک را با «آره» ای که ته‌مایهٔ درد داشت تأیید کرد و دستکش‌هاش را درآورد و از پنجره انداخت بیرون. «ده‌تا دیگه می‌زدم کتفم درمی‌اومد، آقا.» «باید قبلش خودمون رو گرم کنیم.» «یعنی بریم پارک بدویم؟»
مرتضی بهرامیان

حجم

۲۵۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۳ صفحه

حجم

۲۵۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۳ صفحه

قیمت:
۶۵,۵۰۰
۳۲,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد