بریدههایی از کتاب رها و ناهشیار می نویسم
۳٫۸
(۲۸)
متن آسانخوان محصول سختی کشیدنِ جانفرسا هنگام نوشتن است.
ناتانیل هاثورن
Parvane
شنیدههای عجیبوغریب: یک بار شنیدم زنی میگفت «چهار خواهر دارم و همیشه حیرت میکنم که همهٔ ماجراهای خانوادگی فقط در ذهن من درست همانطور که اتفاق افتادهاند ثبت شدهاند.» زنی دیگر را میشناسم که دربارهٔ میلپردهٔ کج راهروی ورودی خانهاش میگفت «درست کردنش از آن کارهایی است که یک سال و پانزده دقیقه وقت میبَرد.» هر دوی اینها دیدگاههای خوبیاند.
Elham khodadadi
در مجلهای مطلبی میخوانم که نویسندهاش میگوید «از خودم میپرسم نکند دغدغههای مربوط به سلامت فقط نمودِ بالغانهترِ بیزاری ما از بدنمان باشد؟»
Elham khodadadi
نمیتوانم وقت زیادی صرف نوشتن ستون امروز کنم چون خیلی کار دارم. میدانید، امروز آخرین روزی است که سیونهسالهام و کلی کار هست که همیشه دلم میخواسته قبل از چهلسالگی بکنم. مثلاً ازدواج. همیشه دلم میخواسته قبل از چهلسالگی ازدواج کنم.
دیدگاه استن این بود که باید همهٔ رؤیاهایش را در آخرین روز سیونهسالگیاش واقعی کند. ازدواج کار سختی نبود: «زنی که بیشتر روزها ساعت یازده صبح به باشگاه میآید چشمم را گرفته.» اما او باید یک رمان هم مینوشت: «خوشبختانه دوسهتا ایده دارم». و تازه باید صاحب بچه و خانه و اسب و پیانو هم میشد. روز شلوغی پیشِ رو داشت.
Elham khodadadi
انتخاب دیدگاه یعنی انتخاب شیوهٔ گفتنِ قصه. دیدگاه در جستار همان کاری را میکند که پیمایه در کتاب یا شعار تبلیغاتی در آگهیها یا چکیدهٔ قصه در فیلم میکند (مثلاً دوباره زنده کردن دایناسورها و نگهداریشان در پارک). دیدگاه یعنی نکته یا نظری ظریف و جالب که توجه خواننده را آنقدر جلب میکند که بتوانید حرفتان را بزنید
Elham khodadadi
انتخاب دیدگاه یعنی انتخاب شیوهٔ گفتنِ قصه. دیدگاه در جستار همان کاری را میکند که پیمایه در کتاب یا شعار تبلیغاتی در آگهیها یا چکیدهٔ قصه در فیلم میکند (مثلاً دوباره زنده کردن دایناسورها و نگهداریشان در پارک). دیدگاه یعنی نکته یا نظری ظریف و جالب که توجه خواننده را آنقدر جلب میکند که بتوانید حرفتان را بزنید
Elham khodadadi
قصهٔ نورا حکایتی شخصی است؛ بازگویی کوتاهِ اتفاقی جالب یا خندهدار. حکایتهای شخصی مهماند اما، هر قدر هم وقت صرف کنید، نوشتنشان همیشه به جستار ختم نمیشود. اینکه مادر پیرتان تفنگ بادی خریده تا سنجابها را بکشد بامزه است، اما فقط همین. این قصه که خالهٔ گیجتان چهار بوقلمون برای عید شکرگزاری سفارش داده یا اینکه یک بار تلفنچی راهنماییتان کرده چطور مرغ بپزید هم همینطور.
ریشهٔ یونانی کلمهٔ anecdote (حکایت شخصی) یعنی «خبرِ منتشرنشده». حکایت شخصی همین است، روایتی کوتاه. حکایت شخصی فقط چیزی است که اتفاق افتاده.
سید سروش حقی
قصهتان را بنویسید. قصهتان را، هر چه که هست، بنویسید. قصهتان را روی لوح سنگی حک کنید. در نرمافزار مایکروسافتورد تایپ کنید. با جلبکهای دریایی روی شنهای ساحل بنویسید. هر یک از ما گونهای در آستانهٔ انقراض است، گونهای به ظرافت تکشاخ.
Elham khodadadi
مطلبی که استایرن بعدها بسطش داد و بهخاطرهپردازی تاریکیِ مرئی تبدیلش کرد. «واکنشهای گسترده (به این مطلب) باعث شد حس کنم درِ گنجهای را باز کردهام که جانهای بسیاری در آن اسیرند و مشتاقاند آزاد شوند تا به همه بگویند آنها هم احساساتی را که من توصیف کرده بودم، تجربه کردهاند.»
Elham khodadadi
وقتی بالای تپه بروید و منظره را با دوربین شکاری تماشا کنید یا به عبارت دیگر، وقتی همهچیز را از دریچهٔ نوشتن ببینید، همین رخدادهای پراکنده نظم و انسجام پیدا میکنند. کاری که نویسنده میکند ثبت وفادارانهٔ زندگی نیست، بلکه معنایابی برای زندگی، بازپسگیریاش و غنابخشی به آن است. هر تصمیمی که در جریان شکلدهی به قصهتان میگیرید (چیزهایی که باید در قصه بیاورید، چیزهایی که باید خط بزنید، چیزهایی که باید مسکوت بگذارید و چیزهایی که باید پررنگشان کنید) شروع فرایندی است که رخدادهای تصادفی و پراکنده را به قصهای با معنا و نتیجهٔ مشخص تبدیل میکند و به این ترتیب، زندگیتان را هم دگرگون میکند. پدرم میگفت «زندگی چنان نحیف و ناچیز است که سرخورده میشوی. چیزی که مهم است رؤیایی است که در سر داریم،
Elham khodadadi
وقتی مینویسید، شبیه عکاسی میشوید که دوربینش را با خودش همهجا میبرد و دنبال رنگها و تضادها و مجاورتهای جالب و جذاب میگردد. چون دوربین دستتان است، فقط خانهها را نمیبینید بلکه نوری را هم که به آنها تابیده میبینید. دیدنِ نور اصلاً چیز بدی نیست.
Elham khodadadi
نوشتن، به معنای واقعی کلمه، میتواند جانتان را نجات دهد. تیم اُبراین، نویسندهٔ کتاب آنچه با خود میبردند، شبی به خودکشی فکر میکرد و حین فکر کردن، دربارهاش مینوشت. «واقعاً از پشت ماشینتحریر بلند میشدم، میرفتم توی بالکن، به پریدن فکر میکردم، و برمیگشتم و یک جملهٔ دیگر هم مینوشتم.»
Elham khodadadi
نوشتن حد و مرزی برای درد تعریف میکند: نوشتن چشماندازی از زندگیِ خودتان به شما میدهد که سودمند است. یک بار، رفته بودم تا مُرگنِ بد (دختر نوجوانم) را از ادارهٔ پلیس تحویل بگیرم. منتظر بودم بیاورندش و چشمم به دستگاه فروش خودکارِ تنقلات در راهرو افتاد که جملهٔ «روز خوبی داشته باشید» با حروف سرخ روی صفحهٔ دیجیتالش سوسو میزد. گریه میکردم اما همزمان، در پسِ ذهنم، از جزئیات کنایهآمیزی مثل دستگاه خودکار سوسوزن یادداشت برمیداشتم. آن شب، نویسنده بودن کمکم کرد. نویسنده بودن در شبها و روزهای زیادی کمکم میکند. تازه، خیلی خیلی ارزانتر از روانکاوی تمام میشود.
Elham khodadadi
خاطرهپردازی، جستارنویسی یا هر کار دیگری که امکان تأمل در زندگیتان را به شما بدهد مزایایی دارد که به مزایای ناشی از انتشار کتاب محدود نمیشوند. چنین تجربهای با ذهن و با دلتان هزار کار میکند. مهم نیست دست روزگار جسمتان را کجا پاگیر کند؛ نوشتن جانتان را میرهانَد. اینگا کلِندینِن در چشم ببر، خاطرهپردازیای دربارهٔ بیماریاش، میگوید «به جای اینکه از دل خاطرههای گریزپا قصهای بیرون بکشم، میتوانستم از هیچ، قصه بسازم. این توانایی شادم میکرد و از وحشتِ اسارت «درون» خودم نجاتم میداد. بدن برچسبخوردهام روی تخت برچسبخوردهام ساکن بود اما ذهنم میتوانست همهجا برود و هر کسی را که میخواست همراهی کند.»
Elham khodadadi
چه نقاشی بلد باشی و چه نباشی، چه بازیگری بلد باشی و چه نباشی، چه نوشتن بلد باشی و چه نباشی، همین که تلاشت را بکنی کافی است تا با جهان معنا رابطهای متفاوت برقرار کنی.
آنا دیوِر اسمیت، نامههایی به هنرمند جوان
Elham khodadadi
هر چیزی که بخواهید بگویید، قبلاً گفته شده. کاری که شما باید بکنید این است که راهی جدید برای گفتن حرفی قدیمی پیدا کنید. برای این کار به صدای بینظیر خودتان نیاز دارید و به جزئیات غیرعادی و خاصی که فقط در زندگی خودتان مییابید؛ جایی که پای کسی جز شما به آن نمیرسد. اگر اتفاقی را که برایتان افتاده با استفاده از تصاویر و جزئیاتی که یکراست از تجربهٔ خودتان آمدهاند تعریف کنید، قصهتان، به شیوهای جادویی، قصهای دربارهٔ همهٔ ما میشود.
Elham khodadadi
کاری که شما باید بکنید این است که راهی جدید برای گفتن حرفی قدیمی پیدا کنید. برای این کار به صدای بینظیر خودتان نیاز دارید و به جزئیات غیرعادی و خاصی که فقط در زندگی خودتان مییابید؛ جایی که پای کسی جز شما به آن نمیرسد. اگر اتفاقی را که برایتان افتاده با استفاده از تصاویر و جزئیاتی که یکراست از تجربهٔ خودتان آمدهاند تعریف کنید، قصهتان، به شیوهای جادویی، قصهای دربارهٔ همهٔ ما میشود.
Elham khodadadi
همانطور که در نوشتهٔ اسکاتی («چرا گفتم "زنک سفیدپوست"؟») دیدیم، در دل جستارِ شخصی، اغلب پرسشی نهفته است. چه چیزی را نمیفهمی؟ چه کاری را نمیتوانی بکنی؟ این پرسشها نقطههایی عالی برای شروع جستارند. ای. بی. وایت در جستار «مرگ خوک» از خودش میپرسد چرا دربارهٔ کشتنِ یک خوک اینقدر حس بدی دارد، آن هم وقتی که از اول پروارش کرده تا بعداً سلاخیاش کند. جرج اوروِل در جستار «شلیک به فیل» با این سؤال ور میرود که چرا وقتی افسر ارتش بریتانیا در قرارگاهی در هند بود، مجبور بود فیلی را بکشد، با اینکه فیل از دیوانهبازی در روستا دست کشیده بود و دیگر آزاری نداشت.
Elham khodadadi
لحظهای مهم و معنادار پیدا کنید و بعد، راهی برای قاب کردن آن لحظه بیابید
Elham khodadadi
مسئله فقط این نیست که یک جزء از تجربهمان را، مثل وقتی که عکسی را در فتوشاپ برش میزنیم، قاب بگیریم. مسئله تمرکز بر یک چیز است؛ تمرکز بر همان قصهای که سعی میکنید بگویید (ممکن است لازم باشد ایدههایی درخشان را کنار بگذاریم و برای وقتی دیگر نگه داریم تا فعلاً مشغولشان نشویم). البته این کار، یعنی تمرکز، همیشه ساده نیست. تجربهای که در حافظهٔ شما خانه کرده با خاطرههای دیگر آمیخته است. ممکن است تازه بعد از چند پیشنویس متوجه شوید دقیقاً میخواهید چه بگویید و کدام رخدادها یا جزئیاتْ مقصودتان را به بهترین شکل میرسانند. نوشتن دربارهٔ زندگی خودتان گاهی شبیه باز کردن راهآبِ گرفته است. آنقدر زور میزنید و تقلا میکنید تا آب راه باریکی باز کند و جاری شود.
Elham khodadadi
حجم
۷۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۷۴۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰۲۰%
تومان