بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه قطره خون | طاقچه
کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت

بریده‌هایی از کتاب سه قطره خون

نویسنده:صادق هدایت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲۵ رأی
۳٫۵
(۲۵)
«مرجان... مرجان... تو مرا کشتی... به که بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.» اشک از چشم‌های مرجان سرازیر شد.
مردی که کتاب میخواند
روپوش واگن که عقب رفت، هنوز لب‌های ما به هم چسبیده بود
مردی که کتاب میخواند
مابین هزاران مردهٔ دیگر میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده! دیگر نه اول بهار را می‌بیند و نه آخر پاییز را و نه روزهای خفهٔ غمگین مانند امروز را... آیا روشنایی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد!... او که آنقدر خندان بود و حرف‌های بامزه می‌زد...»
Fact finder
تاکنون نه کسی به دیدن من آمده و نه برایم گل آورده‌اند، یک‌سال است.
hossein_sh82
میان این مردمان عجیب و غریب زندگی می‌کنم
wolfi
بجز مرگ نبود غمم را علاج
wolfi
برای نخستین بار حس کرد که میان او و همهٔ کسانی که دور او بودند گرداب ترسناکی وجود داشته که تا کنون به آن پی نبرده بود.
wolfi
ناله‌ها، سکوت‌ها، فحش‌ها، گریه‌ها و خنده‌های این آدم‌ها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد
wolfi

حجم

۱۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۳,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد