بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده کوچولو | صفحه ۵ | طاقچه
۴٫۵
(۲۰۹۶)
اخترک اول مسکن پادشاهی بود که با شنلی از مخمل ارغوانی و قاقم رو اورنگی بسیار ساده و در عین حال پر شکوه نشسته بود و همین که چشمش به شازده کوچولو افتاد داد زد: ــ خب، این هم رعیت! شازده کوچولو از خودش پرسید: ــ او که تا حالا هیچ وقت مرا ندیده چه جوری می‌تواند بشناسدم؟
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
خب دیگر، دوستت دارم. این‌که تو روحت هم از این موضوع خبردار نشد تقصیر من است. باشد، زیاد مهم نیست. اما تو هم مثل من بی‌عقل بودی...
ویرا
اگر گلی را دوست داشته باشی که تو یک ستاره‌های دیگر است، شب تماشای آسمان چه لطفی پیدا می‌کند: همه‌ی ستاره‌ها غرق گل می‌شوند!
mahsa
محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل‌تر است. اگر توانستی در موردِ خودت قضاوت درستی بکنی معلوم می‌شود یک فرزانه‌ی تمام عیاری.
Ginny
شازده کوچولو با ادب پرسید: ــ آدم‌ها کجاند؟ گل روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود. این بود که گفت: ــ آدم‌ها؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد. سال‌ها پیش دیدم‌شان. منتها خدا می‌داند کجا می‌شود پیداشان کرد. باد این ور و آن ور می‌بردشان؛ نه این‌که ریشه ندارند؟ این بی‌ریشه‌گی حسابی اسباب دردسرشان شده.
مجتبی
بزرگ‌ترها اگر به خودشان باشد هیچ وقت نمی‌توانند از چیزی سر درآرند. برای بچه‌ها هم خسته‌کننده است که همین‌جور مدام هر چیزی را به آن‌ها توضیح بدهند.
آنیتا
چه دیار اسرارآمیزی است دیارِ اشک!
mostafa
باید از هر کسی چیزی را توقع داشت که ازش ساخته باشد.
مادربزرگ علی💝
یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم! و کمی بعد گفتی: ــ خودت که می‌دانی... وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب چه لذتی می‌برد. ــ پس خدا می‌داند آن روزِ چهل و سه غروبه چه قدر دلت گرفته بود.
lyraesara
اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی. آن وقت صدای پایی را می‌شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می‌کند: صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌یی مرا از لانه‌ام می‌کشد بیرون. تازه، نگاه کن آن‌جا آن گندمزار را می‌بینی؟ برای من که نان نمی‌خورم گندم چیز بی‌فایده‌یی است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تأسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم کردی محشر می‌شود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار می‌پیچد دوست خواهم داشت...
A

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه