ما در نهایت به سکوت میرسیم، نه سکوتی که غیبت صداست، بلکه سکوتی که مقدم بر غیبت یا حضور صداست یا به عبارتی گستردهتر، مقدم و فراتر از جسم، ذهن و جهان است.
جواد
شما همان هستید که آرزویش را داشتید و آرزوی شما حضور خودِ عشق است که با ظرافتی خاص در هالهای از باوری که آن غایب است و شیئی است که میتواند گم یا پیدا شود، پنهان شده است. عشقی که شما در پی آن هستید، همینجا در آرزو کردن شما حاضر است؛
جواد
همۀ ظواهر ذهن، جسم و جهان هستی دائماً درحال تغییر و تحول هستند. آنچه در تجربۀ شما تغییر نمیکند، چیست؟ آن یک «چیز» در تجربۀ شما که تغییر نمیکند، شما هستید. آن عشقی است که شما در پی آن هستید.
شما هرگز آن را نمییابید؛ چراکه شما هماینک و همواره آن هستید، نه همواره و گاهوبیگاه، بلکه بهطور جاودانهای در اکنون؛
جواد
این صحیح است که خاطرۀ یک سیب صرفاً یک تصویر در ذهن است. بااینحال از توجه به این امر که وقتی یک سیب حقیقی میبینیم، آن نیز صرفاً یک تصویر است، غافل میمانیم. در این مورد همۀ آنچه ما از سیب میدانیم، دیدن است و وقتی سیب را لمس میکنیم، صرفاً لمس کردن را میشناسیم؛ وقتی آن را میبوییم، صرفاً بوییدن را میشناسیم؛ وقتی آن را میچشیم، صرفاً چشیدن را میشناسیم. ما هرگز سیب حقیقی را آنطور که برداشت میشود، تجربه نمیکنیم، بدین معنا که آن را بهعنوان یک شیء در شأن خود با وجود مستقل و مجزای آن تجربه نمیکنیم.
جواد