بریدههایی از کتاب انکار مرگ
۳٫۶
(۳۰)
«کسی که هوادار سرسخت تقلید در دین است... یک عالمنماست، او در مقابل مقدسات سر خم میکند، حقیقت برای او مجموعهای است از مناسک؛ او از حضور خود در برابر تاج و تخت خداوند سخن میگوید، از اینکه هر کس روزانه چند بار میبایست ـ بر این تخت تکریم کند، او به سان دانشآموزی است که میتواند یک قضیه ریاضی را با حروف ABC شرح دهد اما اگر جای آنها را حروف DEF بگیرند از شرح آن عاجز میماند، از اینرو اگر سخنی خلاف بشنود به دلهره میافتد.»
shahram naseri
به طور قطع، انسانهای ابتدایی غالباً از مرگ تجلیل میکردند و آن را جشن میگرفتند ـ همانطور که هوکارت و دیگر انسانشناسان نشان دادهاند ـ زیرا به باور آنان مرگ مرحلهای از ترفیع به مقام نهایی و اعتلای نهایی به جایگاهی بالاتر از زندگی و به گونهای رسیدن به جاودانگی بود. بسیاری از غریبان مدرن و امروزی دیگر نمیتوانند چنین باوری را بپذیرند و از اینروست که در اهمیت موضوع هراس از مرگ باید گفت که بخشی از ساختار روانی ما گشته است.
Reza Sheykhlar
هیچکس در قلب خود مرگ خویش را باور ندارد و تنها برای آن کس که در کنار او جان باخته است، ابراز تأسف میکند. فروید در توضیح این موضوع، علت آن را بیخبری ضمیر ناهشیار از مرگ و زمان میداند.
Reza Sheykhlar
انسان برای خود جهانی قابل کنترل را ترسیم میکند و خود را بیهیچ نقد و بیهیچ تفکر به حوزه عمل میاندازد و برنامه فرهنگی را که در نظر دارد تا توجه او را به سوی مقصود خود بَرد، بیچون و چرا میپذیرد؛ او جهان را مانند هیولا نمیبلعد، بلکه مانند یک سگ آبی آن را به ذرههای کوچک تقسیم میکند و از تمامی تکنیکهایی که ما آن را مکانیزم «دفاع از شخصیت» میخوانیم، استفاده میکند و یاد میگیرد که خویشتن را در معرض خطر قرار ندهد؛ او یاد میگیرد که خود را در درون دیگر قدرتها چه قدرت ملموس انسانها و چه امور و فرامین فرهنگی تثبیت کند؛ نتیجه این است که او با تصور بیعیب و نقص بودن جهان پیرامون خود پا بدین هستی میگذارد و با فرض مستحکم بودن جایی که بدان پا میگذارد و زندگیای که برنامه آن به تمامی از قبل چیده شده است، به پیش میرود و دیگر جای هیچ ترس و وحشت باقی نمیماند. تنها کاری که او میبایست انجام دهد، به پیش رفتن در «راههای این جهان» به شیوهای بیاختیار است،
shahram naseri
«در محروم ساختن خویش از پیچیدگیهای ظریف (به طور مثال سازوکارهای دفاعی شخصیت ـ چون واپسزنی، انکار، بدفهمی واقعیت) چه کسی قادر است تا بیوحشت خیره به خورشید بنگرد؟
mshabibi1367
آنان دریافتند که انسان میتواند هر قدر که بخواهد کبر بفروشد و لاف بزند، اما منبع شهامت این لافزنی را از یک خدا، از یک رابطه جنسی، از یک برادر بزرگتر، از پرچم پرولتاریا و یا از بتوارهسازی پول و حساب بانکی خود، میگیرد.
shahram naseri
بهتر آن نیست که مرگ را نیز به جایگاه اصلی خود در تفکراتمان و جایی که به آن تعلق دارد بازگردانیم و در ضمیر ناهشیارمان اهمیت بیشتری برای مرگ قائل شویم، اهمیتی که تاکنون با دقت واپس زدهایم؟ و شاید این امر نه تنها دستاوردی بزرگ محسوب شود، بلکه گاهی واپسروی نیز به شمار آید... اما اینها موضوعاتی هستند که ارزش بازنگری بیشتر و عمیقتر را دارند...
ℬ𝓾𝓻𝓮𝓮𝓪𝓼☞
در مواقع عادی ما چنان عمل میکنیم که گویا هرگز مرگ خود را باور نداریم، حتی بر این باوریم که موجودی هستیم جاودانه و نامیرا. بر آن هستیم تا بر مرگ چیره شویم. چنان که از زبان آدمی میشنویم که یقین به مرگ برای او اهمیت ندارد، او بر آن است که از زندگی لذت ببرد و به مرگ نمیاندیشد تا خود را به عذاب نیفکند اما این گونه پذیرفتن صرفاً کلامی و عقلانی است. او اثر این هراس را سرکوب کرده است.
shahram naseri
زیلبورگ، میگوید غالب مردم میاندیشند که وحشت از مرگ غایب است، زیرا که این وحشت به ندرت چهره واقعی خود را نشان میدهد؛ اما به اعتقاد او، این وحشت از مرگ، در تمامی جلوههای جهان خود را آشکار میسازد. در پس احساس ناامنی در مواجهه با خطر، ناامیدی و افسردگی، همواره همان وحشت اولیه از مرگ در کمین است. وحشتی که دستخوش بیشترین آشفتگی است که به شیوههای مختلف و غیرمستقیم خود را نمایان میسازد. هیچکس از این هراس در امان نیست. اختلالات اضطرابی، حالات تشویشی مختلف و حتی شمار قابل توجهی از افسردگیهای منجر به خودکشی و بسیاری از اسکیزوفرنیها نیز به فراوانی، نمایانگر وحشت دائمی از مرگ هستند که با بسیاری از بیماریهای روانی در هم تنیده و بافته شده است؛ بنابراین به طور حتم وحشت از مرگ همواره در کارکرد ذهنی ما حضور دارد.
shahram naseri
انسان زندگی خود را در راه کشورش، جامعهاش و خانواده، فدا میکند. خود را بر میدان مین میاندازد تا زندگی همقطارانش را نجات دهد؛ او قادر است تا سخاوتمندانهترین و فداکارانهترین اعمال را انجام دهد، اما لازمه اینهمه، داشتن این حس و باور است که آنچه او انجام میدهد، عملی است قهرمانی، جاویدان و دارای عالیترین درجه از معنا.
shahram naseri
این نشانهای از بیرحمی، خودخواهی و سلطهگر بودن کودک نیست، بلکه بیانی است بیپرده از تقدیر تراژیک انسان؛ انسانی که باید ناامیدانه به توجیه وجود خود به عنوان موجودی که دارای مهمترین ارزش در این گیتی است، بپردازد؛ او میبایست ممتاز باشد، قهرمان باشد، بیشترین نقش و سهم را از وجود خود بدین جهان باقی گذارد، باید نشان دهد که بیش از هر چیز و هر کس در این دنیا اهمیت دارد.
Narjes
آیا بر عهده ما نیست که اعتراف کنیم در نگرش متمدنانه نسبت به مرگ، بارِ دیگر زندگی روانی خود را فراتر ازوسع خود گذراندهایم، بنابراین با انجام یک رفرم میبایست، ارزش واقعی و حقیقی را به آن برگردانیم؛ بهتر آن نیست که مرگ را نیز به جایگاه اصلی خود در تفکراتمان و جایی که به آن تعلق دارد بازگردانیم و در ضمیر ناهشیارمان اهمیت بیشتری برای مرگ قائل شویم، اهمیتی که تاکنون با دقت واپس زدهایم؟ و شاید این امر نه تنها دستاوردی بزرگ محسوب شود، بلکه گاهی واپسروی نیز به شمار آید... اما اینها موضوعاتی هستند که ارزش بازنگری بیشتر و عمیقتر را دارند...
زیگموند فروید
کاربر ۴۳۰۹۷۸۹
فاصله من با کودکی پنج ساله، گامی بیش نیست؛ اما از تولد کودک تا پنج سالگی او فاصلهای است بس هولناک.
- لئو تولستوی
Reza Sheykhlar
طنز موجود در زندگی آدمی آن است که عمیقترین نیاز او همانا رهایی از دلهرهٔ مرگ و نابودی است؛ اما این خود، زندگی است که موجب بیداری این دلهره میشود، از اینرو است که به تمامی زندگی کردن را برنمیتابیم و از آن روگردانیم.
mshabibi1367
انسان تنها موجود زنده در دنیاست که میتواند در ابعادی از جهانها و زمانها وسعت یابد، بدونآنکه عضوی از اعضای خود را حرکت دهد و میتواند حتی در نفسهای واپسین، جاودانگی را در آغوش گیرد.
Narjes
ز سوی دیگر ما موجودی به نام انسان را میبینیم که تا حدی در این جهان مرده است، موجودی که هرچه بیشتر نسبت به تقدیر خود بیتوجه باشد و بگذارد تا زندگی او را با خود بکشاند، حرمت بیشتری میبیند؛ موجودی که در وابستگی ایمن به قدرتهای محیط خود به بیشترین «آزادی» میرسد، در حالیکه در کمترین حس تعلق نسبت به خویش است. از سوی دیگر، تصویر دیگر انسان دارای حساسیت شدیدی نسبت به جهان است، نمیتواند در را به روی آن ببندد، که از قدرت ناچیز خود رویگردان است و به نظر میرسد دارای کمترین آزادی برای حرکت و عمل است و کمترین تعلق و بیشترین بیحرمتی به خویش را داراست؛ حال کدامیک از این تصاویر را برمیگزینیم و با آن همانندسازی میکنیم؟ پاسخ به این پرسش بستگی بسیار به خود ما دارد.
Reza Sheykhlar
کودکی که در دوران طفولیت به خوبی از او مراقبت شده و با عشق رشد یافته است، چنان که گفتیم، حسی از قدرت جادویی، فناناپذیری و قدرت تثبیت شده و حمایتی امن در درون خود دارد. او میتواند در نهانیترین بخش وجود خود تصور کند که موجودی است جاودانه. میتوانیم بگوئیم که واپسزدن تصور مرگ برای چنین موجودی سادهتر است، زیرا که به خودشیفتگی اساسی مجهز شده است و شاید همین تیپ شخصیتی به فروید، کمک نموده است تا او اعلام دارد که ضمیر ناخودآگاه از مرگ آگاهی ندارد.
Reza Sheykhlar
مونتین میگوید: " فرد روستایی و دهقان، نسبت به مرگ و جنبه شوم زندگی دارای بیتفاوتی و صبر عمیقی است و اگر بگوئیم که این امر ناشی از حماقت اوست پس بگذارید تا همگان از این حماقت درس بگیرند" و امروزه که علم ما فراتر از مونتین رفته است، میتوانیم بگوییم: «بگذارید تا همگان از این واپسزدن، درس بگیرند»
Reza Sheykhlar
اسکیزوفرنی تام عبارت است از به سر بردن در انتزاع، در جهانی اثیری، غیرواقعی؛ او در تلاطمی فارغ از طبقهبندیهای زمینی و زمانی سیر میکند، او میتواند بیرون از جسم خود به پرواز آید، در اکنون لایزال سکنا گزیند، او موضوع و هدف مرگ و نیستی نیست. او در خیال بر این همه، پیروز شده است، و یا درستتر و واقعیتر آن است که او بدن خود را ترک نموده است و منکر محدودیتهای آن شده است.
shahram naseri
کییرکگارد، همانند روسو و دیوئی، به والدین هشدار میدهد تا کودکان خود را آزاد گذارند تا خود به کشف جهان و تکوین توان تجربی خود پردازند. او در عین وقوف به اهمیت حفظ کودکان از خطرات توسط والدین، آنان را از اینکه اضطراب خود را دستمایه دخالت و بازدارندگی در اَعمال کودک سازند، بر حذر ساخته و معتقد است که این کار تنها در شرایط بسیار ضروری باید انجام گیرد. امروزه میدانیم که این شیوه پرورش کودک به رشد اعتماد به نفس در کودک برای رویارویی با تجربه میانجامد و درغیر این صورت موجب محرومیت او از این توانایی میشود: این شیوه تربیتی به کودک «تحمل درونی» میدهد. و این «تحمل درونی» دقیقاً همان عاملی است که به کودک مجال میدهد تا «فروبستگی والا» یا خویشتنداری را در خود تکوین دهد: و این کنترل یافتن است بر ایگو (ego – Controlled)، برآوردی از روی اعتماد به نفس از جهان به وسیله شخصیتی که میتواند بر روی تجربهها گشودهتر باشد.
shahram naseri
حجم
۶۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۶۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۸۲,۵۰۰
۴۱,۲۵۰۵۰%
تومان