بریدههایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)
۴٫۰
(۱۷۸۵)
من، در صورتیکه راهم را درست بروم از قضاوت هیچکس نمیترسم
نوید هارت
آدم کلّهشق __ و نه خودخواه، یادتان باشد __ آنقدر راحت میخوابد و آنقدر خوابهای خوب میبیند که همین، و فقط همین، به زندهماندن میارزد.
آدم کلّهشق، توی بیشتر قمارها میبازد؛ امّا باختن آزارش نمیدهد؛ چون چیزی را میبازد که واقعاً برایش اهمیت ندارد و چیزی را توی قلبش نگه میدارد که عزیز و فدانکردنیست.
نوید هارت
کمک کارگر دیروزی حالا توی سالن بزرگ هتل قدم میزد و سیگار دود میکرد. با مشتریهای گرانقدر و والامقام، انگلیسی حرف میزد و از این جور کارهای مهم میکرد.
نوید هارت
برای بچّهها کارکردن، برای آینده کارکردن است.
Sobhan Naghizadeh
زن، در موقعیّت اجتماعی ما، خیلی راحت میتواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت میتواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود.
Sobhan Naghizadeh
و با کَم از دنیا نبود که میگذشت و بد میگذشت
sadegh
اگر روح تو، درون تو و قلب تو به چیزی متعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل آلودهی معیوب، تو سالم و مستقل و آزادمنشی؛
Mersana
در همه حال وابستهیی به نظام موجود __ که یا باید درستش کنی و یا باید قبولش داشته باشی. این نمایش متقلّبانهی آزادمنشی __ که بله… من نان دولت را نمیخورم و با دولت کار نمیکنم __ از خنکترین و پوچترین نمایشهاییست که در این چند ساله توی مملکت ما راه انداختهاند.
Mersana
اگر، در روزگاری که شبهروشنفکران، ناامیدی را دکّان کردهاند و وسیلهی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمیآید، ابنمشغله کتباً اقرار میکند که «به بلاهت امید آراسته است.»
Mersana
شعر بد گفتن، کار من و شماست که کار نداریم. نقد بد نوشتن هم کار آنهاست که شعر بد هم نمیتوانند بگویند؛ یعنی خیلی خیلی بیکارند.
Mersana
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
muhammad shirkhodaei
آدم کلّهشق باج نمیدهد، باج نمیگیرد، دزدی نمیکند، با دزدها کنار نمیآید، به دوستانش و به میهنش خیانت نمیکند، برای هر بیگانه هر دشمن و هر ارباب، دم تکان نمیدهد، «بد» را به انواع، اقسام، درجات و طبقات مختلف تقسیم نمیکند تا چند نوع و چند درجه و چند طبقه از «بد» را قبول داشته باشد و چند طبقه و درجه و نوع را رد کند __ و همیشه بگوید: «خب… اینکار خیلی بد نیست.
muhammad shirkhodaei
«حال» را میشود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در میآورد.
عرفان بهمنی
شبی در سیاهچادر چوپان پیری بودم.
از او خواستم که تمام زندگیاش را برایم حکایت کند.
گفت: برادر، چه حکایتی؟ ما اصلاً زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد.
به خویش گفتم: همین بزرگترین حکایت دردناکی است که دربارهی زندگی یک چوپان میتوان گفت و شنید و به آن اندیشید.
v.fahimi
ساده زندگی کردن هم کار سادهیی نبود.
ستاره
«درست باش و نترس؛ مثل من.»
ستاره
ما، قبل از هر چیز، به یک رستاخیز اخلاقی نیازمندیم.
ستاره
از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
ستاره
آدم خیال میکند که اگر روبروی یک بچّه بنشیند و مسائلی احمقانه را مطرح نکند، گناهی مرتکب شده است و یا حتماً لازم است که دربارهی «مشاغل آینده»ی طفل معصوم اطّلاعات دقیقی به دست بیاورد… حال آنکه میتواند در آن چند لحظه، سکوت کند و یا __ اگر واقعاً بلد است و از عهده بر میآید __ قصّهی کوتاهی بگوید که تا سالیان سال از یاد آن بچّه نرود و یا جملههایی را بر زبان بیاورد که به دلیل رنگآمیزی زنده و شادشان، برای ابد در ذهن طفل بماند.
Mephisto
در حقیقت، نبودهیی و نیستی تا چنین و چنان کردنت، روی زمینی که ما مِلکِ وقفش میدانیم، چنین و چنان کردنی تلقّی شود.
نیامدهیی، نماندهیی، و نرفتهیی. از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
Amir Reza
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان