بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۷۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۵)
آدم خودخواه، آدم درمانده‌ی مفلوکِ توسری‌خور بدبخت سیه‌روزی‌ست که تن به هر جور نوکری می‌دهد به این دلیل که فقط خودش را می‌خواهد و هیچ چیز توی دنیا به اندازه‌ی وجود خودش و زنده‌ماندن خودش برایش اهمیّت ندارد.
کاربر ۲۱۲۰۶۳۱
من در ابتدای راه بودم، و به خوب شدن و خوب‌تر شدنِ همه چیز ایمان‌داشتم. اگر، در روزگاری که شبه‌روشنفکران، ناامیدی را دکّان کرده‌اند و وسیله‌ی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمی‌آید، ابن‌مشغله کتباً اقرار می‌کند که «به بلاهت امید آراسته است.» او ایمان دارد که جهان، حتّی یک روز قبل از انهدام، به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رؤیایی خود خواهد رسید؛ و همه‌ی رنج‌ها به همین یک روز کوتاه می‌ارزد…
zahhonra
بسیاری از ما، آدم‌های ضعیفی هستیم؛ فقط باید با تمام وجود و صمیمیّت‌مان قدرت را دوست داشته باشیم تا بتوانیم به آن نزدیک بشویم.
Raana
هر آدمی را کلّه‌شقّی‌ها و یک‌دندگی‌هایش می‌سازد. هر سازِش، یک عامل سقوط‌دهنده است؛ حالا چه مقدار باعث سقوط می‌شود مربوط است به نوع سازِش. و منظور من از «سازِش» ، فداکردن یک «باور» و «اعتقاد» است در زمانی که هنوز به صحّت آن باور و اعتقاد، ایمان‌داریم.
Raana
ما به راستی، قصّه‌ی روزگار خویش نبودیم که ناگزیر قصّه‌پرداز روزگار خویش شدیم. ما زائر دلشکسته‌ی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعه‌یی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم. ما خواسته‌ییم که بی‌هیچ منّتی پل باشیم میان کویر و باغ __ به این امید که عابران خوب، از دشت سوخته، به سبز باغ درآیند.
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
که احتیاج، باز هم راه‌های تازه‌یی پیش پای ما خواهد گذاشت.
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
Raana
گفت: «من به آدم‌هایی که پدر و مادردار و از خانواده‌های محترم نباشند کار نمی‌دهم.» ببخشید، فوراً جواب دادم: «من خیلی پدرمادردار هستم قربان. دو تا مادر دارم، دو تا پدر.» گفت: «پدر و مادر زیادی به چه درد می‌خورد؟
Raana
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
Raana
شبی در سیاه‌چادر چوپان پیری بودم. از او خواستم که تمام زندگی‌اش را برایم حکایت کند. گفت: برادر، چه حکایتی؟ ما اصلاً زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد
Raana
نه فقط بچّه‌های بی‌گناه بلکه بسیاری از نوجوان‌های عاقل و هشیار هم نمی‌دانند که می‌خواهند چکاره بشوند و برخی هم که می‌دانند، نمی‌توانند بشوند. امکانات یا احتمالاً عدم امکانات، آن‌ها را می‌پیچاند و به سویی می‌اندازد که خوابش را هم ندیده بوده‌اند، و یک روز می‌بینند کسی شده‌اند که هرگز نخواسته‌اند باشند. اگر «انتخاب» مطرح باشد تازه از این لحظه شروع می‌شود، لحظه‌یی که انسان حس می‌کند آنچه باید باشد و می‌توانسته باشد، نشده است؛ لحظه‌یی که می‌تواند به تفکّری عادلانه درباره‌ی گذشته و آینده‌ی خویش بپردازد، و اگر باور می‌کند که تباه یا مسخ شده، باز گردد و حرکت تازه‌یی را آغاز کند، و یا وا بدهد و تسلیم شود. این حادثه در چه سنّی اتّفاق می‌افتد، هیچ معلوم نیست. بعضی‌ها می‌روند بی‌آنکه هرگز به پشت سر خود نظری بیندازند، بعضی‌ها در بیست‌وپنج _ شش سالگی و بعضی‌ها حتّی، در شصت _ هفتاد سالگی جرئت و قدرت آن را پیدا می‌کنند که محاکمه‌یی درونی ترتیب بدهند و به حساب خود برسند.
Raana
من همیشه مسائل فردی و خانوادگی‌ام را از مسائل اجتماعی زندگی‌ام، به نوعی غیرملموس، تفکیک‌شده حس کرده‌ام، از یک سو راضی، خوشحال و خوشبخت بوده‌ام و از سوی دیگر گرفته، رنجیده و مملو از درد… و در این یادداشت‌ها، غالباً، سخن از آن منِ منفردی می‌رود که با صدای بلند می‌خندد و باز می‌خندد.
Raana
پاهایم را به بدنه‌ی منقل داغی که زیر آن کرسی قدیمی بود می‌چسباندم، و با کَم از دنیا نبود که می‌گذشت و بد می‌گذشت.
Raana
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
آبیِ آسمونی
هر سازِش، یک عامل سقوط‌دهنده است؛ حالا چه مقدار باعث سقوط می‌شود مربوط است به نوع سازِش. و منظور من از «سازِش» ، فداکردن یک «باور» و «اعتقاد» است در زمانی که هنوز به صحّت آن باور و اعتقاد، ایمان‌داریم.
گویا *-*
زن، در موقعیّت اجتماعی ما، خیلی راحت می‌تواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت می‌تواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود. کافی‌ست که زن بگوید: «من از این وضع خسته شده‌ام. چقدر بی‌پولی؟ چقدر خجالت؟ چقدر نمایش و تظاهر به شرافت؟ آخر شرافت را که نمی‌شود خورد، نمی‌شود پوشید، نمی‌شود تبدیل به اسکناس کرد و کرایه خانه داد. تنها به فکر خودت و نجات نجابتت نباش. ما به آسایش احتیاج داریم. ما هم آدمیم. به خاطر ما از این همه خودخواهی بگذر. روزگار اینطور است. همه اینطورند.» در این صورت، لرزیدن، قطعی‌ست. و احتمال فراوان سقوط وجود دارد
کاربر ۱۲۱۵۱۷۳
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
R
این نمایش متقلّبانه‌ی آزادمنشی __ که بله… من نان دولت را نمی‌خورم و با دولت کار نمی‌کنم __ از خنک‌ترین و پوچ‌ترین نمایش‌هایی‌ست که در این چند ساله توی مملکت ما راه انداخته‌اند.
R
آنها، دو جور آدم، راضی‌شان می‌کنند: آنان که شهید می‌شوند و آنها که سقوط می‌کنند، و اگر نتوانند دیگران را در یکی از این دو قالب جای بدهند، ناگزیرند که به کَلَک و نیرنگ و حقّه‌بازی متوسّل بشوند.»
R
با میل و رغبت ادای چیزی را درآوردن، نزدیک‌شدن به آن چیز است.
R

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان