بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۲۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۵)
مگر ما نباید در سلامت بخشیدن به جامعه‌ی خودمان سهمی داشته باشیم؟ مگر نباید عیب را در هر کجا که هست نشان بدهیم و آنقدر انگشتمان را روی آن بگذاریم که بشکند و قلم‌شود؟ دلم می‌خواهد بدانم که یک نویسنده اگر به این نکته‌ها نپردازد و معایب موجود در جامعه‌اش را ننویسد چه کار باید بکند؟
lover book
«بد» را به انواع، اقسام، درجات و طبقات مختلف تقسیم نمی‌کند تا چند نوع و چند درجه و چند طبقه از «بد» را قبول داشته باشد و چند طبقه و درجه و نوع را رد کند __
lover book
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخه‌ات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخه‌ات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ می‌دانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همه‌ی دکترها __ حتّی بی‌استعدادترین‌شان __ به فکر معالجه‌ی جدّی مریض‌هایشان می‌افتند؟
MK
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
lover book
دانشکده‌ی حقوق را رها کردم؛ و شاید بهتر باشد بگویم: دانشکده‌ی حقوق مرا رها کرد. امید وکیل‌مدافع‌شدن و از دزدها، از جانی‌ها و از کلاهبردارها دفاع کردن هم بر باد رفت.
lover book
«خب، آقا کوچولو! شما، وقتی بزرگ شدی، می‌خواهی چکاره بشوی؟» و ما هم زیر لب جواب می‌دادیم: «دکتر» یا «مهندس» و یا «خلبان» و بعد سر به زیر‌می‌انداختیم. این مسلّم است که نه فقط بچّه‌های بی‌گناه بلکه بسیاری از نوجوان‌های عاقل و هشیار هم نمی‌دانند که می‌خواهند چکاره بشوند و برخی هم که می‌دانند، نمی‌توانند بشوند. امکانات یا احتمالاً عدم امکانات، آن‌ها را می‌پیچاند و به سویی می‌اندازد که خوابش را هم ندیده بوده‌اند، و یک روز می‌بینند کسی شده‌اند که هرگز نخواسته‌اند باشند. اگر «انتخاب» مطرح باشد تازه از این لحظه شروع می‌شود، لحظه‌یی که انسان حس می‌کند آنچه باید باشد و می‌توانسته باشد، نشده است؛ لحظه‌یی که می‌تواند به تفکّری عادلانه درباره‌ی گذشته و آینده‌ی خویش بپردازد، و اگر باور می‌کند که تباه یا مسخ شده، باز گردد و حرکت تازه‌یی را آغاز کند، و یا وا بدهد و تسلیم شود. این حادثه در چه سنّی اتّفاق می‌افتد، هیچ معلوم نیست.
lover book
او فکر می‌کند با میل و رغبت ادای چیزی را درآوردن، نزدیک‌شدن به آن چیز است.
فاطمه ناظریان
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…» ابن‌مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانه‌های خوب معتاد کند.
فاطمه ناظریان
شعر بد گفتن، کار من و شماست که کار نداریم. نقد بد نوشتن هم کار آنهاست که شعر بد هم نمی‌توانند بگویند؛ یعنی خیلی خیلی بیکارند.
فاطمه ناظریان
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
rana
وقتی من __ فی‌المثل __ که نویسنده‌ی والامقام هم هستم __ مثلاً __ تا گردن در مواد مخدّر فرو رفته‌ام و پول مخدّری که در هر روز مصرف می‌کنم بیش از مخارج ده خانواده‌ی متوسط‌الحال است، و اگر پول عرق و کبابی را که در سه ماه زمستان توی این هتل یا آن کافه می‌خورم، روی هم بریزی می‌توانی برای تمام بچّه‌های یک مدرسه‌ی پایین شهر، پالتو و پوتین بخری، چطور و به چه جرئتی انتظار دارم که مردم مرا بشناسند، به من احترام بگذارند و دوستم بدارند؟ بی‌چشم و رویی هم اندازه دارد.
f_altaha
چه غم، که آگهی‌های استخدام __ چون ستون تسلیت‌ها __ تعطیل‌ناشدنی‌ست… همیشه‌ی خدا کارهایی وجود دارد که کننده‌اش وجود ندارد، و کننده‌هایی وجود دارند که برایشان کار وجود ندارد.
f_altaha
اگر حس می‌کنی که ترک این منزل و حرکت به سوی منزل‌های دیگر، ممکن است تو را به موجودی تبدیل کند که سودمندی‌های مختصری داشته باشی، بار سفر ببند و آسایش این خانه را فرو بگذار. «راه، بهتر از منزلگاه است.» این سخن را در روزگار نوجوانی از کسی شنیدم. و مباد که روزی فراموشش‌کنم.
m. s
شبی در سیاه‌چادر چوپان پیری بودم. از او خواستم که تمام زندگی‌اش را برایم حکایت کند. گفت: برادر، چه حکایتی؟ ما اصلاً زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد. به خویش گفتم: همین بزرگترین حکایت دردناکی است که درباره‌ی زندگی یک چوپان می‌توان گفت و شنید و به آن اندیشید.
منصوره
«ما، بدونِ زنانِ خوب، مردان کوچکیم…»
منصوره
هر سازِش، یک عامل سقوط‌دهنده است؛ حالا چه مقدار باعث سقوط می‌شود مربوط است به نوع سازِش. و منظور من از «سازِش» ، فداکردن یک «باور» و «اعتقاد» است در زمانی که هنوز به صحّت آن باور و اعتقاد، ایمان‌داریم.
محمدحسین
کار باید در انتظار انسان باشد نه انسان در انتظار کار. در این صورت و تنها در این صورت است که تعداد شعرای دست دوّم و سوّم به یک دهم و یک صدم تقلیل پیدا می‌کند. مگر آدمی که خاک میهنش را بیل می‌زند، شعر هم می‌گوید؟ نمونه‌اش دیده شده؟ ابدا ابدا. نقد که حتماً نمی‌نویسد. شک نباید کرد. شعر بد گفتن، کار من و شماست که کار نداریم. نقد بد نوشتن هم کار آنهاست که شعر بد هم نمی‌توانند بگویند؛ یعنی خیلی خیلی بیکارند.
محمدحسین
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
محمدحسین
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
امیرحسین
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهی‌اش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند. حق نداری بایر و برهنه و خلوت و بی‌خاصیتش نگه داری یا بگذاری که دیگران نگهش دارند. حق نداری بر آن ستم کنی و ستم را، روی آن، بر تن و روح خویش، خاموش و سر به زیر، بپذیری. حق نداری در برابر مَظالمی که دیگران روی آن انجام می‌دهند سکوت اختیار کنی و خود را یک تماشاگرِ ناتوانِ مظلومِ بی‌پناه بنُمایی. حق نداری به بازی‌اش بگیری، لکّه‌دار و لجنْ‌مالش کُنی، آلوده و بی‌حُرمتش کنی، یا دورش بیندازی. حق نداری در آن، چیزی که به زیانِ دردمندان و ستمدیدگان باشد بکاری، برویانی، و بار آوری. حق نداری علیهش، حتّی در بدترین روزگار و سخت‌ترین شرایط، اعلامیّه صادر کُنی، یا به آن دشنام بدهی.
نون صات

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان