بریدههایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)
۴٫۰
(۱۷۸۴)
او، با اینکه تحصیل میکند، احتیاجی آزارنده به کارکردن دارد.
سیما
طبیب خوب و شریف هم داریم. اگر حالا کم داریم بعدها خیلی زیاد خواهیم داشت.
سیما
«ما، بدونِ زنانِ خوب، مردان کوچکیم…
سیما
شبی در سیاهچادر چوپان پیری بودم.
از او خواستم که تمام زندگیاش را برایم حکایت کند.
گفت: برادر، چه حکایتی؟ ما اصلاً زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد.
به خویش گفتم: همین بزرگترین حکایت دردناکی است که دربارهی زندگی یک چوپان میتوان گفت و شنید و به آن اندیشید.
LeNa
شعر بد گفتن، کار من و شماست که کار نداریم. نقد بد نوشتن هم کار آنهاست که شعر بد هم نمیتوانند بگویند؛ یعنی خیلی خیلی بیکارند.
کاربر ۳۳۱۸۶۱۹
شکّی نیست که بسیاری از ما، آدمهای ضعیفی هستیم؛
مصطفی پندار
ما گفتیم: هر سفارشی را برای شناساندن ایران و تحقیق دربارهی سُنن، آداب و رسوم، تاریخ و طبیعت ایران قبول میکنیم. فیلم میسازیم عکس میگیریم، کتاب مینویسیم، برف پارو میکنیم. (به هر حال بهتر از آن است که برویم توی پمپ بنزینهای ایالات نامتّحد ظرف بشوییم. نیست؟)
کاربر ۱۲۳
یک مرد، با اتّکای به نفْس خویش ازدواج میکند؛ امّا میتواند زندگی مادّی خودش را با کمک نزدیکانش، به شکلی خوب و لذّتبخش آرایش کند.
maryam
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
کاربر ۲۲۸۳۵۲۰
من میگفتم ما سرزمین غریبی داریم. اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش میشوی __ چه باسواد باشی چه کمسواد، چه روشنفکر باشی چه غیر روشنفکر… هر چه باشی، طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در میآورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو میآموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمیتوانی در مقابل آن بیتفاوت بمانی، دیگر نمیتوانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی، نمیتوانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: «میروم امریکا، میروم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، میروم و خودم را خلاص میکنم.» نمیتوانی زخمش را زخم خودت ندانی، دردها و غصّههای مردمش را دردها و غصّههای تن و روح خودت ندانی، گلهایش را گلهای باغ و باغچهی خودت ندانی، کویر و دریا و کوههای برهنهاش را عاشقانه نگاه نکنی، در بناهای مخروبهی قدیمیاش، روان جاری اجدادت را نبینی، صدای آبهای مست رودخانههایش را همچون صدایی فراخواننده از اعماق تاریخ حس نکنی، و نمیتوانی برای بازسازیاش قد علم نکنی، پای نفشری، یکدندگی نکنی و فریاد نکشی… نمیتوانی، نمیتوانی…
العبد
«قلب، خاک خوبی دارد.
در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرّهیی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد.
و اگر دانهیی از محبّت نشاندی،
خرمنها بر خواهی داشت…»
سایه
«ما ملّت مردهپرستی هستیم.» واقعاً که چه حرفها! یکی نیست بگوید که ما در میان این همه نابغه و شبهنابغهی رشتهی ادبیّات آیا یکدانه زندهی حسابی داشتهییم که مردهها را کنار بگذاریم و به همین یکدانه افتخار کنیم و همینجور یکنفس سنگش را به سینه بکوبیم؟ به خدا اگر داشتیم، فخر هم میکردیم، منّتش را هم میکشیدیم.
golnooshkaaf
به گمان من مدرسهیی که با پول دزدی بنا شود، حقّالسّکوتی است که دزد به جامعهاش میدهد __ فقط به این امید که راه دزدیهای آیندهاش بسته نشود.
msh
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
Ali
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
love.is.books
«باید ایمان داشت که میتوان
بندگی نکرد و زنده ماند.
به گفتوگو نشستن،
گاهی،
شاید این ایمان را
در ما بیافریند.»
Roya
«حال» را میشود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در میآورد.
Ali
این مسلّم است که نه فقط بچّههای بیگناه بلکه بسیاری از نوجوانهای عاقل و هشیار هم نمیدانند که میخواهند چکاره بشوند و برخی هم که میدانند، نمیتوانند بشوند. امکانات یا احتمالاً عدم امکانات، آنها را میپیچاند و به سویی میاندازد که خوابش را هم ندیده بودهاند، و یک روز میبینند کسی شدهاند که هرگز نخواستهاند باشند.
🍃نــہـــالــــے🍃
کار باید در انتظار انسان باشد نه انسان در انتظار کار.
م.برهانی
و دلت میخواهد که چیزی بریده شود، که چیزی بشکند، که چیزی بشنوی.
B-vafa
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان