بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیدم که جانم می رود | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب دیدم که جانم می رود اثر حمید داود آبادی

بریده‌هایی از کتاب دیدم که جانم می رود

امتیاز:
۴.۳از ۱۶۴۳ رأی
۴٫۳
(۱۶۴۳)
امیدوارم که فقط برای ابراز تأسف عزاداری نکنید، بلکه دنبال این بروید که برای چه به جبهه رفتم و برای چه شهید شدم. بله، شهید عزادار نمی‌خواهد، پیرو می‌خواهد.
feri
مصطفی، تو شهات رو چگونه می‌بینی؟ درحالی که دست‌هایش را به‌دور خود پیچیده بود و فشار می‌آورد، ناگهان آنها را باز کرد، نفس عمیقی کشید و گفت: - شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.
بنده خدا
محمدکاظم، پهلوی پدرش آقامجتبی نشسته بود؛ ولی مریم و ملکه، مشتاقانه منتظر بودند تا ببینند مامان برای‌شان خواهر می‌آورد یا برادری دیگر.
منتظر
خودخواهی در حد اعلا. نخواستم و نگفتم که من را هم با خودت ببر. فقط گفتم: نرو... بمون واسه من.
میـمْ.سَتّـ'ارے
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.
.
«دوست دارم جونم رو فدای امام کنم، زیرا او بود که ما جوانان رو از آن فساد و گمراهی بیرون کشید و به‌راه آورد.» «جوان‌هایی که تا دیروز فکر کثافت کاری بودند، حالا همه‌ی فکر و ذکرشون اسلام شده و این از خواست خداست.» «همیشه باید در فکر جبران گناهان گذشته باشیم.»
نوکر اهـ𖣔ــل‌بیتم:)
می‌دونی مصطفی با خودم چی فکر می‌کنم؟ - چی؟ - این‌که کاشکی تو دختر بودی، اون‌وقت می‌اومدم خواستگاریت و می‌گرفتمت. تا ابد می‌شدی مال من... خندید و گفت: اگه من دختر بودم که با تو نامحرم می‌شدم؛ مگه می‌تونستی من رو بشناسی و باهام رفیق بشی؟ دیدم راست می‌گوید. دست خودم نبود که. چرت‌وپرت می‌گفتم.
Mohammad Javad
شهادت که مرگ عادی نیست که به‌خاطر این‌که کسی مفت جانش را باخت، گریه کنید، بلکه آغاز زندگی جاوید است که خوشحالی دارد.
میـمْ.سَتّـ'ارے
- آره حمیدجون... چیه؟ تعجب کردی که پرورشگاهی‌ها توی جبهه چی‌کار‌ می‌کنند؟ - خب آخه... - آخه چی؟ ماهم آدمیم... ماهم غیرت داریم... ماهم شرف داریم... ماهم حق داریم از انقلاب و کشورمون دفاع کنیم... حق نداریم؟ - چرا... چرا... ولی آخه... - آخه چی؟ یعنی یه بچه‌ی پرورشگاهی بلد نیست تفنگ دستش بگیره و جلوی دشمن وایسه؟ درسته که ما پدرومادرمون رو گم کردیم، ولی دین و ایمان‌مون رو که گم نکرده‌ایم.
atena
ما باهم رفیق شدیم تا به هم‌دیگه کمک کنیم که بریم بالا. مگه دوستی ما دوتا هدفی جز این داشت که دست هم رو بگیریم و بریم تا اون‌جایی که اعتقاد داریم رضایت خداست؟
حکیمی

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه