بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ر ه ش | طاقچه
کتاب ر ه ش اثر رضا امیرخانی

بریده‌هایی از کتاب ر ه ش

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۵از ۴۰ رأی
۳٫۵
(۴۰)
منتظر چیزی هستم پر از امید. پر از آرزو. مثل زلزله است، زیر و رو می‌کند... به‌تر می‌شود همه چیز. روشن‌تر می‌شود. مثل «حول حالنا»ی سر سفره‌ی هفت‌سین.
اناربانو
«سخت دل‌تنگم، دل‌تنگم، دل‌تنگ از شهر؛ بار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر... بار کن، بار کن! این دخمه‌ی طراران است؛ بار کن! گر همه برف است؛ اگر باران است... من بیابانی‌م، این بیشه مرا راحت نیست؛ بار کن! عرصه‌ی جولان من این ساحت نیست... کمِ خود گیر، به خیل و رمه برمی‌گردیم؛ بار کن جانِ برادر! همه برمی‌گردیم.»
اناربانو
گاهی اوقات منطقِ ساده‌ی بچه‌ها خیلی درست‌تر از منطقِ پیچیده‌ی ماست...
mary
ــ زنده بودن یعنی متصل بودن به مادرِ طبیعت. هر چیزی که به مادرِ طبیعت متصل باشد زنده است. درخت تکان نمی‌خورد اما زنده است... چون ریشه در خاک دارد.
mary
قاجار که زن‌باره‌تر بود، کاخ گلستانی داد و شمس‌العماره‌ای ساخت و ارگی علم کرد و دارالفنونی بنا کرد. پهلوی ام‌روزی‌تر بود شه‌یادی انداخت پشت قباله. گیرم طلا نبود و مطلا هم نبود... مگر چه می‌ماند از این زنده‌گی‌ها؟! و برای من چه کردند؟ بعد سی سال زنده‌گی مشترک، حتا یک یادبود کسی برای‌م نگرفت. زن‌م آیا من؟! یک مصلای ناتمام ماند و بس که قرار بود حلقه‌ی وصل من باشد و نشد...
اناربانو
حالا دیگر آخوند برای‌م کسی نیست که بتواند از قندان، قندِ تبرک در بیاورد؛ بتواند با نفس‌ش سینه‌ی ایلیا را گرم کند؛ بتواند دعایی بخواند و گرهی بگشاید... نه... آخوند برای‌م مثل دست‌گاهی‌ست که می‌تواند استخاره بیرون بدهد. با این سرعتِ آخوند، بد نیست گزینه‌ی استخاره را بگذارند در خودپردازها که پانصد تومان از حساب کم کند و آیه‌ی استخاره را چاپ کند.
mary
. زنِ ایرانی هنرش در شاپینگ است؛ با دفترچه‌ی بسیج زمان جنگ می‌توانست خرید کند و جوری میز ناهار دیزاین کند که هیچ زن دیگری نتواند!
mary
چه فرقی دارد فرزندِ من با جان‌باز شیمیایی که در جنگ آسیب دیده است؟ حالا گیرم با رزمنده‌ی داوطلب یکی نباشد، چه تفاوتی دارد با کودک حلب‌چه‌ای؟ علا که می‌رود و در سمینار آسیب‌های شیمیایی چفیه گردن می‌اندازد و به جان‌بازان، روی سن سالنِ شهرداری گل می‌دهد، نباید به ایلیا هم گل بدهد؟ آن‌ها را صدام به این روز انداخت... صدامِ فرزند من کیست؟ ایلیا را چه کسی به این روز انداخت. آن صدام گوشت داشت و پوست و استخوان، اما این صدام کاغذ است و آیین‌نامه‌ی شهرسازی و قانون ترافیک و شماره‌گذاری پلاک و معاینه‌ی فنی و این شهر آلوده... چون این صدام وزن ندارد و عکس ندارد، پس ایلیا را و بیماری ایلیا را نباید ببینیم؟ یا بیماری‌ش را بیاندازیم گردنِ تقدیر و قسمت و ژن و ژنوم و فک و فامیل؟ بعد هم از بیماری‌ش خجالت بکشیم و جایی نبریم‌ش؟
mary
لیا خیلی تغییر نکرده‌ای! همان حرفِ همیشه‌گی که دوای بی‌حرفی است، وقتی نمی‌خواهیم حرفی بزنیم. جواب‌ش هم روشن است. «نه بابا! داغان شده‌ام.» اما چیزی نمی‌گویم.
mary
اگر شهری، به خانه‌های مادربزرگ‌هاش احترام نگذارد، فرو می‌پاشد. اگر مادربزرگِ جنابِ شهردار، هر شهرداری، اهلِ همان شهر نباشد، شهر توسعه پیدا نمی‌کند. بزرگ می‌شود اما توسعه پیدا نمی‌کند. رشدش می‌شود مثل تولید مثل سلولِ سرطانی. شهر زیرِ سایه‌ی خانه‌ی مادربزرگ‌هاش شهر می‌شود... مادربزرگ‌ها قدشان بلند نیست، اما سایه دارند... خانه‌هاشان نیز...
mary

حجم

۱۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۵۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد