بریدههایی از کتاب ترجمه الغارات
۴٫۵
(۶۹۲)
در کاری که بر عهده داری از خدا یاری بخواه و شدت و نرمی را در هم بیامیز و هرجا که مدارا کارسازتر بود مدارا کن. تنها وقتی شدت عمل به خرج بده که راهی جز شدت عمل در پیش نداشته باشی
•)•
شهادت میدهم که از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: «مرگ در بستر از هزار ضربهٔ شمشیر سختتر است و این را جبرئیل به من خبر داده است.» این جبرئیل است که آنچه را شنیدید به رسول خدا (ص) خبر داده است.
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
امام (ع) پس از جنگ جمل به کوفه رفت و آن شهر را پایتخت حکومت خودش قرار داد.
با شروع خلافت امیرالمؤمنین (ع)، تمام استاندارانی که توسط خلیفهٔ سوم نصب شده بودند عزل شدند و فرد جدیدی به جای آنها منصوب شد، به جز دو نفر؛ یکی ابوموسی اشعری، که مالک اشتر واسطه شد تا امام علی (ع) او را بر فرمانداری کوفه باقی بگذارد، و دیگری معاویه، که به بهانهٔ خونخواهی عثمان و مشروع نبودن حکومت امیرالمؤمنین (ع) حاضر به تحویل ولایت شام نشد.
mohammad
تلاشهای معاویه برای تصرف مناطقی از حکومت امیرالمؤمنین (ع). در این میان اقدامات او برای تصرف مصر به نتیجه رسید، اما تلاش او برای خارج کردن بصره از قلمرو امیرالمؤمنین (ع) بینتیجه ماند.
۲. فسادها و دزدیهایی توسط برخی صاحبمنصبان در جایجای حکومت امام و فرار مجرمین به سوی معاویه و پناهنده شدن به او، همچنین جدا شدن عدهای از بزرگان حکومت امام و حتی نزدیکان آن حضرت و رفتن آنها به سمت معاویه.
۳. شورش گروههایی از خوارج غیر از جنگ نهروان.
۴. اقدامات معاویه برای تصاحب شئون منصب «امیر مؤمنان».
۵. شبیخونها و غارتهای معاویه به نقاط مختلف تحت حاکمیت امیرالمؤمنین (ع) برای ایجاد ناامنی، ترس، و تضعیف حکومت آن حضرت
میرزا
در حالی که معاویة بن ابیسفیان فقط به خاطر اینکه کسی جزء اشراف بود دو هزار درهم به او میداد.
میرزا
با شروع خلافت امیرالمؤمنین (ع)، تمام استاندارانی که توسط خلیفهٔ سوم نصب شده بودند عزل شدند و فرد جدیدی به جای آنها منصوب شد، به جز دو نفر؛ یکی ابوموسی اشعری، که مالک اشتر واسطه شد تا امام علی (ع) او را بر فرمانداری کوفه باقی بگذارد، و دیگری معاویه، که به بهانهٔ خونخواهی عثمان و مشروع نبودن حکومت امیرالمؤمنین (ع) حاضر به تحویل ولایت شام نشد
میرزا
به خدا قسم هیچ ملّتی در میان شهر خودش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.
کاربر ۳۵۵۴۹۶۸
خدا میداند که سینهٔ مرا از خشم لبریز کردید، و پیدرپی جرعهٔ اندوه به کامم ریختید، و تدبیرم را با نافرمانی و یاری نکردن تباه کردید. تا آنجا که قریش و غیرقریش گفتند که فرزند ابوطالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد! خدا پدرشان را بیامرزد! آیا در بین آنها مردی هست که بیش از من در میدانهای جنگ، سختی کشیده و تجربه اندوخته باشد؟! به خدا قسم که من رهسپار میدان جنگ شدم، در حالی که هنوز سنم به بیست سال نرسیده بود. و اکنون از شصت سالگی گذشتهام. اما کسی که از او اطاعت نمیکنند، اندیشه و تدبیرش به کار نمیآید.»
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
تمام توان با آنها جنگیدیم، تا جایی که عرصه بر ما تنگ شد. آنگاه سردار ما از اسب پایین آمد، در حالی که این آیه را میخواند: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا؛ برخی از آنها پیمانشان را به انجام رساندند (و به شهادت رسیدند) و برخی از آنها منتظر (شهادت) هستند و هیچ تغییر و تبدیلی (در پیمانشان) ندادهاند.» (احزاب/۲۳)
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
آنها راحت کن و آنها را از من.»
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
«خدایا! مرا از آنچه در این کتاب است منع کردند، تو آنچه در این کتاب است را به من عطا کن.
خدایا! من از آنها بدم میآید، آنها هم از من بدشان میآید، من از آنها خسته شدهام و آنها هم از من خسته شدهاند. آنها من را به کارهایی وامیدارند که خلاف خُلق و طبیعت من است؛ اخلاقی که برای من ناشناخته بود.
خدایا! بهتر از آنها را به من بده و بدتر از من را به آنها بده.
خدایا! دلشان را (از ترس) آب کن، آنچنان که نمک در آب حل میشود.
خدایا! من آنها را نمیخواهم، آنها هم من را نمیخواهند. خدایا! مرا از دست
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
. وقتی حضرت ناتوانی و سستی را در وجود آنها مشاهده کرد فرمود:
«وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکلِّ مِائَةِ رَجُلٍ مِنْکمْ رَجُلًا مِنْهُمْ. وَیحَکمْ اخْرُجُوا مَعِی ثُمَّ فِرُّوا عَنِّی إِنْ بَدَا لَکمْ، فَوَ اللَّهِ مَا أَکرَهُ لِقَاءَ رَبِّی عَلَی نِیتِی وَ بَصِیرَتِی وَ فِی ذَلِک رَوْحٌ لِی عَظِیمٌ وَ فَرَجٌ مِنْ مُنَاجَاتِکمْ وَ مُقَاسَاتِکمْ وَ مُدَارَاتِکمْ
به خدا قسم دوست دارم به جای هر صدنفر از شما یکی از آنها را داشتم. وای بر شما! با من برای جنگ خارج شوید، سپس اگر خواستید فرار کنید! به خدا قسم دیدار با پروردگارم را با همین نیت و بصیرتی که دارم دوست دارم، که در آن راحتی بزرگ است، و رهایی است از سخن گفتن با شما و تحمل سختی که از شما میکشم و مدارایی که با شما
کاربر ۶۲۲۳۵۷۱
سپس پرسید: «ای معاویه! آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟» معاویه گفت: «عمرو بن عاص است.» عقیل گفت: «این کسی است که شش مرد ادعا میکردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود، بر دیگران غالب شد.»
مجاهد
مردی به ابوعبدالرحمن سُلَمی گفت: «تو را به خدا قسم میدهم که راستش را به من بگویی، آیا علت کینه و دشمنی تو با علی (ع) غیر از این بود که او یکروز مالی را بین مردم کوفه تقسیم کرد و به تو و خانوادهات چیزی نرسید؟» ابوعبدالرحمن گفت: «چون مرا به خدا قسم دادی میگویم، چرا؛ همین بود.»
مجاهد
به خدا قسم اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن بزنم تا کینهٔ مرا به دل بگیرد، از من متنفر نخواهد شد؛ و اگر همهٔ دنیا را با جوانبش به پای کافر بریزم، مرا دوست نخواهد داشت.
حسن
در هنگام صلح، شیران بیشهاید و زمانی که به جنگ فراخوانده شوید، روباهان مکارید!
حسن
طارق بلند شد و به شمشیر خودش تکیه داد و گفت: «ای معاویه من سخن میگویم، ولی مبادا سخن من تو را به خشم بیاورد. ما به خدمت امامی متقی و عادل درآمدیم که همراه با او جمعی از اصحاب رسول خدا (ص) بودند که همواره چراغ هدایت و اهل دین و آخرت بودهاند، نه اهل دنیا! و جامع همهٔ خیرات بودند. کسانی که از آنها پیروی میکنند هم پادشاهان و رؤسا و اهل خانهٔ شرفاند، نه پیمانشکن هستند (یعنی اصحاب جمل) و نه منحرفاند (یعنی اهل صفین). کسانی که از آنها رویگردان شدند فقط به این دلیل بود که نمیتوانستند تلخی حق و سختی راه را تحمل کنند و میل به دنیا و هوا و هوس بر آنها غلبه کرد. ای معاویه! از اینکه بار بسته و پیش تو آمدهایم به خودت نبال! که خودت دلیل آن را میدانی، هرچند خود را به نادانی بزنی.»
محمدمهدی
طارق گفت: «به خدا قسم زمانی قصد کردم آن سخنان را بگویم که احساس کردم در آن وضعیت مُردن را بیشتر از زندهماندن دوست دارم؛ وقتی دیدم معاویه آن همه از اصحاب محمد (ص) بدگویی کرد و به کسی ناسزا گفت که در هردو جهان بهتر از او است، و به خودش و پادشاهیاش افتخار کرد. من در برابر او همان کاری را کردم که خدا بر من واجب کرده بود؛ اینکه در این مقام جز حق نگویم. چه خیری است در کسی که به عاقبت خودش بیتوجه باشد؟»
محمدمهدی
طارق بلند شد و به شمشیر خودش تکیه داد و گفت: «ای معاویه من سخن میگویم، ولی مبادا سخن من تو را به خشم بیاورد. ما به خدمت امامی متقی و عادل درآمدیم که همراه با او جمعی از اصحاب رسول خدا (ص) بودند که همواره چراغ هدایت و اهل دین و آخرت بودهاند، نه اهل دنیا! و جامع همهٔ خیرات بودند. کسانی که از آنها پیروی میکنند هم پادشاهان و رؤسا و اهل خانهٔ شرفاند، نه پیمانشکن هستند (یعنی اصحاب جمل) و نه منحرفاند (یعنی اهل صفین). کسانی که از آنها رویگردان شدند فقط به این دلیل بود که نمیتوانستند تلخی حق و سختی راه را تحمل کنند و میل به دنیا و هوا و هوس بر آنها غلبه کرد. ای معاویه! از اینکه بار بسته و پیش تو آمدهایم به خودت نبال! که خودت دلیل آن را میدانی، هرچند خود را به نادانی بزنی.»
محمدمهدی
وقتی طارق از خدمت حضرت خارج میشد وانمود کرد که انگار هرچه حضرت به او گفته پذیرفته و ایشان را در این کار معذور میداند. مالک أشتر در راه او را دید و از او پرسید: «آیا تو به امیرالمؤمنین گفتهای که سینههای ما پر از کینه کرده و کارهای ما را درهم و پریشان کرده است؟»
طارق گفت: «بله، من گفتهام.» مالک أشتر گفت: «به خدا قسم چنین نیست. دلهای ما گوش به فرمان او است و کارهای ما با او سامان پیدا کرده است.» طارق عصبانی شد و گفت: «به زودی خواهی دانست که آنچه میگویی درست نیست.»
محمدمهدی
حجم
۳۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۳۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان