بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترجمه الغارات | صفحه ۲۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ترجمه الغارات

بریده‌هایی از کتاب ترجمه الغارات

انتشارات:بیان معنوی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۶۹۲ رأی
۴٫۵
(۶۹۲)
قیس بن سَکَن می‌گوید ما در منطقهٔ «مَسکن» بودیم که شنیدیم امیرالمؤمنین (ع) می‌گفت: «ای مهاجران! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما قرار داده داخل شوید و برنگردید که ضرر خواهید کرد.» آنها گریه کردند و گفتند: «سرما سخت است» و جنگ نهروان در فصل سردی هوا بود. حضرت فرمود: «آنها هم مثل شما سردشان می‌شود.» ولی لشکریان همچنان از جنگ إبا داشتند. وقتی علی (ع) چنین دید فرمود: «اُف بر شما! این روشی است که شما همیشه دارید.»
ابن السبیل
قیس بن سَکَن می‌گوید ما در منطقهٔ «مَسکن» بودیم که شنیدیم امیرالمؤمنین (ع) می‌گفت: «ای مهاجران! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما قرار داده داخل شوید و برنگردید که ضرر خواهید کرد.» آنها گریه کردند و گفتند: «سرما سخت است» و جنگ نهروان در فصل سردی هوا بود. حضرت فرمود: «آنها هم مثل شما سردشان می‌شود.» ولی لشکریان همچنان از جنگ إبا داشتند. وقتی علی (ع) چنین دید فرمود: «اُف بر شما! این روشی است که شما همیشه دارید.»
ابن السبیل
«اگر آنها می‌توانستند مرا دوست بدارند، دوست می‌داشتند. من و شیعیانم در عهد و پیمان خداییم تا روز قیامت، نه یک نفر بر تعداد ما افزوده می‌شود و نه یک نفر کم می‌شود.»
ابن السبیل
اما شما را با فریاد بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم؛ ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید و کارها را به عواقب ناگوار می‌کشانید. شما کسانی هستید که نه به یاری شما می‌توان انتقام گرفت و نه با پایمردی شما می‌توان به مقصودی رسید. پنجاه و چند روز شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم؛ مثل شتری که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد، نالیدید. و مثل کسی که هیچ‌وقت قصد جهاد با دشمن را ندارد و نمی‌خواهد از این راه ثوابی بیندوزد به زمین چسبیدید. سپس از بین شما سپاهی کوچک و پریشان‌حال و ناتوان نزد من آمد. چنانکه گویی آنها را به سوی مرگ می‌کشند و آنها می‌نگرند، اُف بر شما باد!»
•)•
شما مردمی هستید که وقتی فرمان می‌دهم اطاعت نمی‌کنید و وقتی فرامی‌خوانم اجابت نمی‌کنید. دشمنتان بی‌پدر باد! (اُف بر شما!) در یاری پروردگارتان و جهاد برای گرفتن حق خودتان منتظر چه چیزی هستید؟ منتظر مرگ هستید یا منتظر ذلّت در این دنیا در راه باطل؟ ای کاش مرگ من فرا برسد -که فرا خواهد رسید- و میان من و شما جدایی بیفتد، که من از همراهی با شما بیزارم. هیچ دینی نیست که شما را جمع کند؟ آیا در وجودتان غیرتی نیست که شما را به خشم بیاورد، وقتی شنیدید که دشمن سرزمین‌های شما را یکی‌یکی می‌گیرد و به شما حمله می‌کند و هجوم می‌آورد؟ آیا این شگفت‌آور نیست که معاویه مُشتی مردم بی‌سروپا و سفله را فرا می‌خواند و آنها اجابتش می‌کنند، بی‌آنکه به آنها مالی بخشیده باشد یا هزینه‌ای به آنها داده باشد،
•)•
زمانی که محمد شکست خورد و به شهادت رسید، عمرو عاص نوشته‌های او را پیدا کرد و همهٔ آنها را برای معاویه فرستاد. دیدن این مکتوبات معاویه را به اعجاب واداشته بود و او هم پیوسته آنها را می‌خواند و از آنها می‌آموخت. وقتی ولید بن عُقبه دید معاویه این نوشته‌ها را می‌خوانَد و از آنها خوشش آمده است به او گفت: «دستور بده این احادیث را بسوزانند!» معاویه به او گفت: «بس کن ولید! تو چیزی نمی‌فهمی!» ولید گفت: «این تو هستی که چیزی نمی‌فهمی! این خوب است که مردم بدانند سخنان ابوتراب پیش توست و تو آنها را می‌خوانی و یاد می‌گیری و با استفاده از آن قضاوت می‌کنی؟ پس چرا با او جنگیدی؟» معاویه گفت: «وای بر تو! به من می‌گویی علمی این‌چنین را بسوزانم؟ به خدا قسم علمی جامع‌تر، حکیمانه‌تر و روشن‌تر از این علم ندیده‌ام!»
•)•
کسانی که از آنها روی‌گردان شدند فقط به این دلیل بود که نمی‌توانستند تلخی حق و سختی راه را تحمل کنند و میل به دنیا و هوا و هوس بر آنها غلبه کرد. ای معاویه! از اینکه بار بسته و پیش تو آمده‌ایم به خودت نبال! که خودت دلیل آن را می‌دانی، هرچند خود را به نادانی بزنی.»
کاربر ۳۳۰۸۷۸۷
معاویه به او گفت: «بس کن ولید! تو چیزی نمی‌فهمی!» ولید گفت: «این تو هستی که چیزی نمی‌فهمی! این خوب است که مردم بدانند سخنان ابوتراب پیش توست و تو آنها را می‌خوانی و یاد می‌گیری و با استفاده از آن قضاوت می‌کنی؟ پس چرا با او جنگیدی؟» معاویه گفت: «وای بر تو! به من می‌گویی علمی این‌چنین را بسوزانم؟ به خدا قسم علمی جامع‌تر، حکیمانه‌تر و روشن‌تر از این علم ندیده‌ام!»
135135
ای مردم! از شما خواستم که آمادهٔ جنگ شوید، اما آماده نشدید. شما را نصیحت کردم، قبول نکردید. شما حاضرید، اما انگار غایب هستید. گوش دارید، اما انگار ناشنوایید. برای شما سخن حکمت‌آمیز می‌گویم و موعظهٔ نیکو می‌کنم و به جهاد با دشمن ستمکار ترغیب می‌نمایم، اما هنوز صحبتم تمام نشده است که می‌بینم متفرق شده‌اید. وقتی هم که دست از شما برمی‌دارم، به مجلس خودتان برمی‌گردید و حلقه می‌زنید، مَثَل می‌زنید، برای هم شعر می‌خوانید و از اخبار می‌پرسید! آماده شدن برای جنگ را فراموش کرده‌اید و خودتان را با حرف‌های بیهوده سرگرم کرده‌اید، خیر نبینید
کاربر ۳۳۰۸۷۸۷
گفته‌ای عده‌ای از اطرافیانت سستی می‌کنند، تو سستی نکن، هرچند آنها سستی کنند
•)•
کتاب مقتل برای یک‌بار خواندن و آگاه شدن نیست، مقتل را باید مکرر خواند و اندیشید و اشک ریخت.
Hamed Khajeh
باید مقتل غارات را برای خود، مقدمهٔ فهم مقتل عاشورا قرار دهیم تا بدانیم چگونه کسانی که در جریان غارات سستی کردند، مبتلا به بلای عظیم یزید شدند و رذالتشان به جایی رسد که نه تنها در مقابل دیدگان آنها خیمه‌های امام غارت شد، بلکه خودشان به غارت خیمه‌های اباعبدالله الحسین (ع) پرداختند.
Hamed Khajeh
قباحت و زشتی و غصه بر شما باد! خود را هدف پرتاب تیر قرار داده‌اید، به شما حمله می‌شود و حمله نمی‌کنید، با شما می‌جنگند و نمی‌جنگید، خدا معصیت می‌شود و شما راضی هستید، به شما تجاوز می‌شود و ننگتان نمی‌آید و به غیرتتان برنمی‌خورد!
محمد علی بخشی
به خدا قسم هیچ ملّتی در میان خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.
محمد علی بخشی
سیرهٔ رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) همواره این بوده است که در چنین موضوعاتی به نظرات زیردستان خود اهمیت می‌دادند و اگر آنها بر یک نظر اصرار داشتند آن را می‌پذیرفتند، هرچند خود با آن مخالف باشند؛ و این رفتار، لازمهٔ رشد جامعه است. نمونهٔ دیگر، ابقای ابوموسی أشعری بر فرمانداری کوفه توسط امیرالمؤمنین (ع) به دلیل اصرار مالک أشتر است؛ با وجود اینکه حضرت خود با ابقای ابوموسی مخالف بود و حضور او در این منصب، در جریان جنگ جمل بسیار مشکل‌آفرین شد.
mohammad
ابوفاخِته می‌گوید نزد علی (ع) نشسته بودم که مردی که مشخص بود تازه از سفر رسیده است آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین! من از شهری پیش تو آمده‌ام که هیچ‌کس در آنجا تو را دوست ندارد.» حضرت پرسید: «از کجا آمده‌ای؟» گفت: «از بصره». حضرت فرمود: «اگر آنها می‌توانستند مرا دوست بدارند، دوست می‌داشتند. من و شیعیانم در عهد و پیمان خداییم تا روز قیامت، نه یک نفر بر تعداد ما افزوده می‌شود و نه یک نفر کم می‌شود.»
Fereshteh
کار شما و شامیان شگفت‌آور است! امیر آنها از خدا سرپیچی می‌کند اما آنها از او اطاعت می‌کنند و امیر شما از خدا اطاعت می‌کند و شما از او نافرمانی می‌کنید! وقتی به شما می‌گویم برای جنگ با دشمنتان حرکت کنید می‌گویید سرما نمی‌گذارد. آیا تصور می‌کنید دشمنان مثل شما سرما را احساس نمی‌کند؟ شما شبیه کسانی هستید که رسول خدا (ص) به آنها فرمود: «برای نبرد در راه خدا حرکت کنید» و بزرگانشان گفتند: «در این گرما حرکت نکنید» پس خدا به پیامبرش فرمود به آنها بگو: «آتش جهنم از این هم گرم‌تر است اگر می‌فهمیدند!»
الف. میم
من حقی بر گردن شما دارم و شما نیز حقی بر گردن من. حق من بر گردن شما این است که پای بیعتتان بایستید، چه پیش روی من و چه پست سر من خیرخواه من باشید، و اینکه هروقت شما را به کاری خواندم اجابت کنید و هروقت دستوری دادم اطاعت کنید. و حق شما بر گردن من نیز این است تا وقتی با شما هستم خیرخواهتان باشم، حقوق و سهمتان از بیت‌المال را کامل پرداخت کنم، آموزشتان دهم تا نادان نمانید و تأدیبتان کنم تا یاد بگیرید. اگر خدا خیر شما را بخواهد، از آنچه من نمی‌خواهم دوری می‌کنید و به آنچه دوست دارم برمی‌گردید. و در آن صورت است که به آنچه دوست دارید می‌رسید و به آنچه آرزو دارید دست می‌یابید.»
الف. میم
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: «این کتاب الغارات را که قدیمی‌ترین کتاب شیعه هست بخوانید، حتماً بخوانید، مقتل کامل است. اگر آن را بخوانید، امروز برای این حکومتی که در استمرار حکومت علی بن ابی‌طالب هست، آگاهانه‌تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می‌کنیم، نظر می‌دهیم و دفاع می‌کنیم.» (۱۷/۳/۱۳۹۷)
مجاهد
علی (ع) شمشیر خود به بازار آورد و فرمود: «چه کسی این شمشیر از من می‌خرد؟ اگر پول یک لباس را داشتم آن را نمی‌فروختم.» ابو رجاء گفت: «یا امیرالمؤمنین! من برای تو لباسی می‌خرم و بهای آن را تا زمان پرداخت سهمت از بیت‌المال به تو نسیه می‌دهم.» پس برای آن حضرت یک لباس خرید و حضرت وقت تقسیم بیت‌المال دِین او را ادا کرد.
مجاهد

حجم

۳۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان