به سادهترین بیانِ ممکن و با در نظر گرفتن حداکثر احتیاطهای لازم در اظهارنظر، به جرات میتوان گفت که مقرراتی کردن، قالببندی و به شکل درآوردنِ آزادی، درنهایت به کاهش آزادیِ واقعی و حتی نابودی آن منجر میشود.
آرمان
برخی تحلیلگران آن را بهدرستی اینگونه توصیف میکنند:
تا پیش از دوران پنجاهساله فرمانرواییِ حزب لیبرال، انگلیسیها فراموش کرده بودند که تفاوت ادیان، یا ازبینرفتن آزادی مطبوعات یا رشوهدادن به نهادهای مجری عدالت یا حکومت بدون پارلمان ممکن است آزاردهنده باشد و دردسری ایجاد کند!
آرمان
تعریف لیبرال این است: «کسی که مدافع آزادی در مقابل محدودیت بهویژه در نهادهای سیاسی است».
آرمان
آنها بینش خود را نسبت به این حقیقت که لیبرالیسم در گذشته بر مبنای آزادی فردی در مقابل اعمال زور دولت، بنا نهاده شده است از دست دادهاند.
آرمان
ویگیسم این ماهیت را با مقاومت در برابر چارلز دوم و توطئهای که او برای برقراری مجدد پادشاهی غیرمشروط آغاز به پا کرد نشان داد. ویگها پادشاهی را نهادی مدنی و غیرنظامی میدانستند که اصولا بر فایده آن برای اعضای جامعه و بر اساس قرارداد میان آنها بنا شده است، درحالیکه در نگاه محافظهکاران، پادشاه نماینده خدا و از آسمان است. اعتقاد به این آموزهها مستلزم ایجاد باورهایی در هر کدام از این دو حزب بود، بهطوریکه یکی از آنها به زندگی شهروندان تحت لوای پادشاهی مشروط باور داشت اما دیگری حاکم را نامحدود و نامشروط میدانست.
آرمان
حزب لیبرال، معمولا متشکل از جمعیت شهری و کارگران و تاجرانی است که به همکاری قراردادی خو گرفتهاند. درحالیکه در طرف دیگر یعنی حزب محافظهکار، همکاری تحت «رژیم وضعیت» و نشاتگرفته و آمیختهشده با جنگهای دیرینه بوده و در حوزههای رعیتی رایج است که اساسا توسط سران نظامی و وابستگانشان کنترل میشوند و در آنها ایدههای بدوی و سنتهای پیشین همچنان حفظ گردیده است.
آرمان