بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دلبر | طاقچه
تصویر جلد کتاب دلبر

بریده‌هایی از کتاب دلبر

امتیاز:
۱.۰از ۱ رأی
۱٫۰
(۱)
الحق که این غربی‌ها سرشان همه جا می‌باشد الا بر روی تن‌شان...
n re
کتاب سفینه‌ای‌ست که اقیانوس بی‌کران زمان را درمی‌نوردد. فرانسیس بیکن
n re
آسمان دل‌مان ابری‌ست و ابر در آسمان وحشی و قمر نیست و گم.
n re
به راستی صحت دارد که می‌گویند پادشاه جهان هم که باشی تا زنده‌ای برای مادر طفلی بیش نیستی فارق از هر جایگاهی که داری. آخ مادر... ایثار بدون چشم‌داشت. حب‌الذات ودیعه‌ای الهی در نهاد مادران می‌باشد و به راستی که بهشت تنها زیر پای مادران است و بس.
n re
می‌دانی که اگر ما انسان‌ها نفس نداشتیم خب دیگر انسان نبودیم. آن‌گاه ما نیز در جرگهٔ ملائک می‌بودیم و همین انفاس هستند که سبب برتری انسان‌ها بر ملائک می‌باشند و البته انسانی که بتواند بر نفس خویش فائق آید، به کمک ودیعه‌های الهی یعنی تفکر، تدبر و تعقل به مراتب شان و مقامی بس بالاتر از ملائک دارد
n re
چرا نمی‌دانند که آن‌چه که در حال سوختن می‌باشد جسم نیست بلکه آتش از روح‌مان زبانه می‌کشد. سال‌هاست که روح‌مان در حال سوختن می‌باشد یا اطبا نمی‌فهمند یا می‌فهمند و چون دوای آن نمی‌دانند هر بار از گفتن آن سر باز می‌زنند. کاش می‌شد به اطرافیان‌مان بفهمانیم که ما طبیب نمی‌خواهیم. چاره تنها حبیب‌مان است که او نیز جفا نموده بر ما و این‌گونه بر ما بلا نازل گشته
n re
کاش این رعایا قدر این موهبت الهی یعنی امنیت را می‌دانستند و اندکی آرام می‌گرفتند. خنده‌دار است واقعا که نان را بهانهٔ اغتشاشات می‌کنند. معاش را بهانه می‌کنند که چه؟ آخر ما که می‌دانیم این‌ها همه نتیجه و ثمرهٔ چشم و هم‌چشمی و غرب‌زدگی پوچ این جماعت می‌باشد.
n re
مشکل ما این است که این رعایا خوشی بر زیر دل‌شان زده و به هیچ چیز مقید و پایبند نمی‌باشند که شلوغش نموده‌اند اوضاع ملک‌مان را.
n re
یک‌راست و مرد و مردانه بیایند و بگویند ما مزدور غرب هستیم و مخالف شما، تا ما تکلیف‌مان را بدانیم که با چه‌گونه دشمنی طرف حسابیم و دنیا بداند ما هرگز دست به خون رعایای خویش نمی‌آلاییم و... هزار جور سخن می‌رانند. والله که ما در کار خدا مانده‌ایم. می‌گویند ما قبرستان‌های‌مان را از اجساد جوانان‌مان پر نموده‌ایم آخر مگر نعوذبالله ما حضرت عزرائیل می‌باشیم؟ این انسان‌های وقیحی که ما می‌بینیم به جد اگر توانش را داشتند حتی فرشتهٔ مرگ را نیز یقه می‌نمودند. خب همه می‌دانند که مرگ و زندگی دست خداوند است این‌که دیگر به ما ارتباطی نمی‌تواند داشته باشد.‌
n re
قوام به جنوب رفته برای سرکوب متخاصمان و معترضان جیره‌بگیر و نمک‌نشناس و قائم‌السلطنه به غرب، که دم از جدایی و استقلال می‌زنند به اصطلاح. البته ما خود بهتر می‌دانیم که اینان مشتی خس و خاشاک‌اند و از رعایای ما نمی‌باشند. اینان عده‌ای قلیل از یاران فتنه می‌باشند والا رعایای ما همان انسان‌های شریفی هستند که چندی پیش با مجلس‌مان همراه گشتند و آن لانهٔ منحوس جاسوسی را تسخیر نمودند.
n re
با خود گفتیم بر سر بشر چه آمده است؟ بشر به راستی به دنبال چه می‌گردد؟ برای چه آواره گشته؟ سکه؟ طلا؟ ثروت؟ جاه و مقام؟ خب این‌ها که مسئولیت بیش‌تری به همراه دارد و اگر خدایی نکرده غفلتی سر بزند خطا و خیانت یا سوءاستفاده از جایگاه و مال و ثروت... صورت بگیرد چیزی جز عقوبت پروردگار و پشیمانی دربرنخواهد داشت. چه این‌که واقعیت تمام ما انسان‌ها مشتی خاک خواهد بود و شرمندگی به درگاه حضرت حق. وای که این بشر چه موجود ناچیز و فرومایه و ترسناکی می‌تواند باشد گاهی.
n re
از دیر زمان‌ها حافظ را دوست می‌داشتیم. هرگز فکر نمی‌کنیم که از دیار فانی رخت بربسته باشد و البته این مشاهیر متعلق به زمان و مکان خاصی نمی‌باشند. آه شیراز... به راستی چه کم دارد این دیار؟ هرچه از فرهنگ و تمدن و آب و خاک و مردمان این دیار بگویم کم است جدا.
n re
منوچهرخان، به‌واقع شیراز نه برای سرزمین ما، بلکه برای این جهان با ارزش است. چرا که این دیار به مصابهٔ قلب می‌ماند برای تن و شیراز قلب تپندهٔ زمین است. به موجب چنین مشاهیر و مفاخر و آب و هوا و از همه مهم‌تر مردمان بی‌نظیرش، و می‌دانید که قلب بر بدن حاکم است. این دیار، دیار عشق می‌باشد و تمدن. عشق تنها در دل می‌جوشد. پس شیراز همیشه خانهٔ امید ماست به همین سبب هست که شما را، که کاردان‌ترین افراد نزد ما بودید را برای این سرزمین آسمانی گماردیم. باشد که قدردان این ولایت و دیار آسمانی و مردمانش باشید.
n re
کلا شیراز را دوست می‌داشتیم. فرمودیم: - منوچهرخان، شاه واقعی شما هستید. درواقع، پادشاه شخصی خواهد بود که والی شیراز است.
n re
- کورش، شاه شاهان. نیک می‌دانیم که بیدارید و از همهٔ ما بیدارتر. می‌دانیم که خواب بر چشمان شما حرام گشته و همواره نگران سرگذشت این سرزمین و این مرز و بوم هستید که همواره مورد حسادت دشمنان بوده و هست و نظر بد متخاص‌مان اصالت ما را نشانه رفته و نیز خوب‌تر می‌دانیم که سایهٔ شما چون سایهٔ پدری مهربان و دلسوز، همواره بر آسمان این ملک است. پس ما و سلطنت ما و مردمان ما را همواره مورد دعای خیر خود قرار بده که سخت به دعای انسان شریفی چون شما شخص بزرگ، محتاجیم. و خداوند دعای مقربان درگاهش را اجابت می‌کند
n re
خواستیم از شان و مقام خود بگوییم و بگوییم، شاهنشاها آسوده بخواب. خواستیم بگوییم، خوشا بر احوال شما اعلی‌حضرتا، که ادارهٔ امور سرزمین‌تان اینک به دستان شاه فاتحی چون ماست. لیکن به خاطرمان آمد شاهنشاه کورش‌کبیر همیشه سرزمینش را از خشکسالی و از دشمن و از همه مهم‌تر از دروغ، مصون می‌خواست و این تمام آرزوی آن والامقام برای سرزمینش بود. لذا بر آن شدیم تا با صداقت و سنجیده سخن برانیم. نه این‌که ما شاه فاتح نباشیم نه... نه این‌که ما انسان خوبی نباشیم و خدایی نکرده انسان عادلی نباشیم نه، نه این‌که ما قبله‌ی‌عالم نباشیم نه اما به واقع در برابر شان و مقام شاه، کورش‌کبیر هیچ بودیم و از این واقعیت گریزی نبود برای ما.
n re
خدا این قوام را از ما نگیرد همیشه خوب است. مثل نباتی در دهان که هرگز قصد آب شدن ندارد.
n re
یادتان می‌آید، زمین‌های شمال‌غربی را، که بودجه برای تامین‌شان نداشتیم و رعایای‌مان از فرط پرداخت عوارض به ستوه آمده بودند. طی حرکتی بزرگوارانه و ملوکانه به شوروی واگذار نمودیم؟ آخ که ما چه‌قدر بخشنده و با هوش و ذکاوت هستیم. حال ببینی، حال رعایای‌مان را در آن سرزمین که چه‌گونه در رفاه زندگی می‌کنند
n re
دلبر که نیست، هیچ چیز گویا نیست. اصلا دل و دماغ‌مان به هیچ نمی‌رود، نه نوشتن و نه خواندن.
n re
یکی از وظایف حاک‌مان مدبر، رعایت حفظ اعتدال در میان عموم می‌باشد باید که حق و حقیقت را پذیرفت و در برابر آن سکوت نمود.
n re

حجم

۱۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۱۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد