بریدههایی از کتاب دلبر
۱٫۰
(۱)
با خود گفتیم بر سر بشر چه آمده است؟ بشر به راستی به دنبال چه میگردد؟
برای چه آواره گشته؟ سکه؟ طلا؟ ثروت؟ جاه و مقام؟ خب اینها که مسئولیت بیشتری به همراه دارد و اگر خدایی نکرده غفلتی سر بزند خطا و خیانت یا سوءاستفاده از جایگاه و مال و ثروت... صورت بگیرد چیزی جز عقوبت پروردگار و پشیمانی دربرنخواهد داشت. چه اینکه واقعیت تمام ما انسانها مشتی خاک خواهد بود و شرمندگی به درگاه حضرت حق.
وای که این بشر چه موجود ناچیز و فرومایه و ترسناکی میتواند باشد گاهی.
n re
از دیر زمانها حافظ را دوست میداشتیم. هرگز فکر نمیکنیم که از دیار فانی رخت بربسته باشد و البته این مشاهیر متعلق به زمان و مکان خاصی نمیباشند. آه شیراز... به راستی چه کم دارد این دیار؟
هرچه از فرهنگ و تمدن و آب و خاک و مردمان این دیار بگویم کم است جدا.
n re
منوچهرخان، بهواقع شیراز نه برای سرزمین ما، بلکه برای این جهان با ارزش است. چرا که این دیار به مصابهٔ قلب میماند برای تن و شیراز قلب تپندهٔ زمین است. به موجب چنین مشاهیر و مفاخر و آب و هوا و از همه مهمتر مردمان بینظیرش، و میدانید که قلب بر بدن حاکم است. این دیار، دیار عشق میباشد و تمدن. عشق تنها در دل میجوشد. پس شیراز همیشه خانهٔ امید ماست به همین سبب هست که شما را، که کاردانترین افراد نزد ما بودید را برای این سرزمین آسمانی گماردیم. باشد که قدردان این ولایت و دیار آسمانی و مردمانش باشید.
n re
کلا شیراز را دوست میداشتیم. فرمودیم:
- منوچهرخان، شاه واقعی شما هستید. درواقع، پادشاه شخصی خواهد بود که والی شیراز است.
n re
- کورش، شاه شاهان. نیک میدانیم که بیدارید و از همهٔ ما بیدارتر. میدانیم که خواب بر چشمان شما حرام گشته و همواره نگران سرگذشت این سرزمین و این مرز و بوم هستید که همواره مورد حسادت دشمنان بوده و هست و نظر بد متخاصمان اصالت ما را نشانه رفته و نیز خوبتر میدانیم که سایهٔ شما چون سایهٔ پدری مهربان و دلسوز، همواره بر آسمان این ملک است. پس ما و سلطنت ما و مردمان ما را همواره مورد دعای خیر خود قرار بده که سخت به دعای انسان شریفی چون شما شخص بزرگ، محتاجیم. و خداوند دعای مقربان درگاهش را اجابت میکند
n re
خواستیم از شان و مقام خود بگوییم و بگوییم، شاهنشاها آسوده بخواب. خواستیم بگوییم، خوشا بر احوال شما اعلیحضرتا، که ادارهٔ امور سرزمینتان اینک به دستان شاه فاتحی چون ماست. لیکن به خاطرمان آمد شاهنشاه کورشکبیر همیشه سرزمینش را از خشکسالی و از دشمن و از همه مهمتر از دروغ، مصون میخواست و این تمام آرزوی آن والامقام برای سرزمینش بود. لذا بر آن شدیم تا با صداقت و سنجیده سخن برانیم. نه اینکه ما شاه فاتح نباشیم نه... نه اینکه ما انسان خوبی نباشیم و خدایی نکرده انسان عادلی نباشیم نه، نه اینکه ما قبلهیعالم نباشیم نه اما به واقع در برابر شان و مقام شاه، کورشکبیر هیچ بودیم و از این واقعیت گریزی نبود برای ما.
n re
خدا این قوام را از ما نگیرد همیشه خوب است. مثل نباتی در دهان که هرگز قصد آب شدن ندارد.
n re
یادتان میآید، زمینهای شمالغربی را، که بودجه برای تامینشان نداشتیم و رعایایمان از فرط پرداخت عوارض به ستوه آمده بودند. طی حرکتی بزرگوارانه و ملوکانه به شوروی واگذار نمودیم؟ آخ که ما چهقدر بخشنده و با هوش و ذکاوت هستیم. حال ببینی، حال رعایایمان را در آن سرزمین که چهگونه در رفاه زندگی میکنند
n re
دلبر که نیست، هیچ چیز گویا نیست. اصلا دل و دماغمان به هیچ نمیرود، نه نوشتن و نه خواندن.
n re
یکی از وظایف حاکمان مدبر، رعایت حفظ اعتدال در میان عموم میباشد باید که حق و حقیقت را پذیرفت و در برابر آن سکوت نمود.
n re
حجم
۱۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۱۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان