بریدههایی از کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
۳٫۵
(۳۰)
اما بدبخت کیست؟ کسی که از خطرکردن بترسد، شاید هیچگاه افسرده و غمگین نشود، اما هرگز لحظات جادویی زندگی را درک نخواهد کرد. وقتی به گذشته مینگرد، ندایی در قلبش به او میگوید با معجزاتی که هر روز پروردگارت برای تو تدارک دیده بود چه کردی؟ با استعدادهایی که خدایت در وجودت به ودیعه گذاشته بود چه کردی؟ آیا همهچیز را در گور نادانی و ترسهایت مدفون ساختی؟ اگر اینچنین باشد، حقیقتاً زندگیات را باختهای...
Z.a.h.r.a
اینکه هرچی از روی اعتقاد به خدا نزدیکتر بشیم، خدا سادهتر میشه و هرچی خدا توی ذهنمون سادهتر بشه، ارتباطمون باهاش قویتر و شکوه و عظمتش بیشتر میشه.
AidA
ممکنه بشه یه شهر رو تغییر داد، اما جای یه چاه رو نمیشه عوض کرد
بردی
«سعی کن! فقط سعی کن زندگی کنی، خاطره مال سالخوردگان است.
بردی
انتظار اولین درسی بود که دربارهٔ عشق آموختم. روز سر جای خودش قرار دارد و تو برای خودت نقشه میکشی، مکالمههای مختلف را در ذهنت مرور میکنی و تمام سعیات این است که درمورد بعضی رویدادها شیوهٔ رفتارت را عوض کنی، اما همچنان پریشان و نگران هستی تا زمانیکه محبوبت برگردد.
Hannah
باید همیشه پذیرای عشق بود، چراکه عشق خوراک هستی ماست. اگر خود را از این موهبت محروم کنیم، از گرسنگی و عطش عشق خواهیم مرد و مثل کسی خواهیم بود که میوهای را بر شاخهٔ درخت ببیند، ولی جسارت چیدن آن را نداشته باشد.
Hannah
میدانم که عشق مثل سدی است که اگر دیوارهٔ آن ترک کوچکی بردارد و آب از آن نفوذ کند، کمکم این درز بزرگ و بزرگتر خواهد شد و زمانی میرسد که دیگر هیچکس قادر نیست جلوی طغیان سیل را بگیرد. عشق هم همینطور است، اگر مجال پیدا کند، دیگر ممکن و غیرممکن برایش اهمیتی ندارد. برایش مهم نیست که بتوانیم در کنار معشوق خود باشیم یا نه. عشق یعنی ازخودبیخودشدن و عنان از کف دادن.
Hannah
به ندای کودک درونمون گوش بدیم و پیامش رو درک کنیم، از چیزی که میگه شرم نداشته باشیم و نذاریم که وحشت کنه و از اینکه تنهاست دلمرده بشه.
بذاریم یهکمی هم اون اختیار زندگیمون رو به دست بگیره. این کودک میدونه که هر روزِ زندگی ما با روز دیگه فرق داره، پس کاری کنیم که حس کنه بازم جزئی از روح ماست.
Hannah
«هرازگاهی غم عمیقی وجودمون رو پرمی کنه که توان مقابله باهاش رو نداریم. بعد میبینیم لحظهٔ جادویی اون روز رو بدون اینکه بهرهای ازش ببریم از دست دادیم و اینطوری میشه که زندگی جادو و هنرش رو از ما مخفی میکنه. باید به نوای بچگیهامون که زمانی به شنیدنش عادت داشتیم گوش بدیم؛ بچهای ک هنوز توی وجودمونه. اونه که لحظههای جادویی زندگی رو میفهمه و با سماجت بهمون ندا میده.
Hannah
اما بدبخت کیست؟ کسی که از خطرکردن بترسد، شاید هیچگاه افسرده و غمگین نشود، اما هرگز لحظات جادویی زندگی را درک نخواهد کرد.
سینا غفاری فر
«عاقل فقط کسیه که عشق میورزه و نادان فقط به این دلیل نادانه چون فکر میکنه میتونه از عشق سر دربیاره
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
لحظهٔ جادویی اون روز رو بدون اینکه بهرهای ازش ببریم از دست دادیم و اینطوری میشه که زندگی جادو و هنرش رو از ما مخفی میکنه
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
شاید هیچگاه افسرده و
کاربر ۸۶۲۷۴۵۳
انتظارکشیدن توانفرساست و فراموشی رنجآور، اما بلاتکلیفی از همهٔ رنجها دردناکتره.»
hamidkashi92
. باوجود مقاومت و سرسختیهایم میدانستم که نیروی عشق خیلی راحت قلب یک زن را شعلهور میسازد.
نارون
او درمورد الهام و مکاشفه صحبت میکرد و به من گفته بود که کلِ حکمت بشری ناشی از گوشسپردن به آوای روح است.
نارون
این حالوهوا من را به دورانی میبرد که به خدا نزدیکتر بودم و در همهحال از او کمک میخواستم و او خواستههایم را اجابت میکرد.
نارون
بلاتکلیفی از همهٔ رنجها دردناکتره.»
نارون
اما باید انتخابت دقیق باشه چون هر مسیری رو که انتخاب کردی باید با تموم وجودت همونجا باشی. یه قلمرو ازهمگسیخته و بدون اتحاد نمیتونه در برابر دشمن تاب بیاره، همونطور که یه آدم شقهشده نمیتونه بهخوبی با مسائل زندگی روبهرو بشه
نارون
یادمون نره که خرد آدما موهبت الهیه، ولی در برابر حکمت خداوند حقیر و ناچیزه. اگه به ندای کودک درونمون گوش بدیم، به بینش جدیدی توی زندگیمون دست پیدا میکنیم و اگه ارتباطمون رو با این کودک حفظ کنیم، هرگز توی مراحل زندگی راهمون رو گم نمیکنیم.»
نارون
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان