قلم به دست گرفتم که حرف حق بنویسم
هر آنچه مینتوان گفت، بر ورق بنویسم
قسم به جان قلم خوردهام که نای قلم را
به دست گیرم و تا آخرین رمق بنویسم
سیّد جواد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
(فروغی بسطامی)
سیّد جواد
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
(حزین لاهیجی)
سیّد جواد
گفتمش باید بری نامم ز یاد
گفت آری میبرم نامت ز یاد
سیّد جواد
شنیدهام که بهشت، آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی
سیّد جواد
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
(حزین لاهیجی)
سیّد جواد
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
(حکیم صفای اصفهانی)
سیّد جواد
چشمهای تو به من میبخشد
شورِ عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا،
سطرِ برجستهای از زندگی من هستی
Fereshte
غمت در نهانخانۀ دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
(طبیب اصفهانی)
سیّد جواد
گیرم که بر کنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم چگونه توانی که بر کنی
سیّد جواد