بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادوی؛ نمایش مضحک زندگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادوی؛ نمایش مضحک زندگی

بریده‌هایی از کتاب برادوی؛ نمایش مضحک زندگی

نویسنده:فابریس کارو
انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۳.۶از ۵ رأی
۳٫۶
(۵)
شاید بهترین درس زندگی مهارت در رام و اهلی کردن ناامیدی باشد
محسن
اغلب عمویم در مهمانی‌های خانوادگی این داستان را تعریف می‌کرد: چرا با چکشت می‌زنی توی سر خودت؟ و دیگری جواب می‌دهد: چون وقتی دیگه نمی‌زنم خیلی حال می‌ده. این جوک خیلی مرا می‌خنداند، درحالی‌که جوک نیست، یکی از قوانین بقاست؛ از بدترین وضعیت‌ها برای به وجود آوردن بهترین وضعیت‌ها استفاده کنید.
طلا در مس
هر اتفاقی به‌خودی‌خود به یک اندازه کمدی و تراژدی است؛ مسئله موقعیت است.
محسن
در جریان یکی از کنسرت‌هایمان به آنا برخوردم. حالا که فکرش را می‌کنم، انگار دارم دربارهٔ آدم‌های دیگری حرف می‌زنم. به نظرم تصور آنای امروز در کنسرت راک به تصور آدمی گیاهخوار در کشتارگاه می‌ماند. شخصیت‌های آدم در دوره‌های مختلف سنی‌اش کاملاً باهم بیگانه‌اند و اگر این شخصیت‌ها باهم رودررو شوند احتمالاً حرف چندان مهمی برای گفتن به هم نداشته باشند.
محسن
هرآنچه از تحول، به هم خوردن تعادل یا تغییر نگاه آشنایان به ما نشانی داشته باشد، پنهان می‌کنیم.
Fatemeh Shahrashoobi
شاید این بهترین فلسفهٔ زندگی باشد که باید خود را با آن وفق داد؛ وقتی به چیزی امید نبندی درجا به خواسته‌ات می‌رسی؛ یعنی به هیچ‌چیز نمی‌رسی
حسین
پایین نامه، سه سطر پایانی را رد بوسه‌ای اریب با رژ قرمز پوشانده بود و این بوسه به معنی واقعی کلمه مرا متأثر کرد. شاید اولین نامه‌ای بود که شخصاً برایم می‌فرستادند و در آن لحظه باور کردم که نامه همیشه یعنی قلبی که می‌تپد، دلی که می‌لرزد، یعنی لحظات شادی و آسمان‌های بیکران. می‌پرم به سی سال بعد. پاکت نامه‌ای آبی‌رنگ در دست گرفته‌ام که پایینش نوشته: برنامهٔ ملی غربالگری سرطان رودهٔ بزرگ. در این فاصلهٔ زمانی چه اتفاقی افتاده؟ کِی آبی آسمانی کارت‌پستال ژوان لپن رنگ باخت و شد این آبی خاکستری؟
حسین
موقع صبحانه جید خواب دیشبش را تعریف می‌کند؛ برای امتحان زیست هفتهٔ بعد باید حامله می‌شد. این تکلیفی بود که از او خواسته بودند. بنابراین جید، که همیشه خیلی دقیق و درس‌خوان بود، روز امتحان حامله می‌شود و در اینجا، وقتی وارد حیاط مدرسه می‌شود، بهت و ترس او را فرا می‌گیرد، چراکه هیچ‌یک از دوستانش حامله نیستند. وحشت‌زده و هراسان می‌شود. از دوستانش سؤال می‌کند. می‌گویند امتحان به تعویق افتاده. همه در جریان بودند به‌جز او. بدین ترتیب می‌بیند که برای هیچ‌وپوچ حامله شده است.
محسن
به‌محض اینکه وضعیتی بر من تحمیل می‌شود که آن را دوست ندارم، می‌گویم عالی است؛ به آرایشگرم که موهایم را خیلی کوتاه کرد، به مادرم که دمپای شلوارم را پنج سانتی‌متر تا زد، به نان باگت سوخته و به هلن که به من می‌گوید می‌شه دوست بمونیم؟ به همه می‌گویم عالی است. نوشتهٔ سنگ قبرم دیگر آماده است: عالی بود.
محسن
زنش، کریستین، دو سال پیش از او جدا شده و با تکنسین اتاق عملی روی هم ریخته. تازه می‌فهمم آدم همیشه کسانی را که زن‌ها به‌خاطرشان از همسر فعلی‌شان جدا می‌شوند، با شغلشان می‌شناسد. انگار این شغل نقش تعیین‌کننده‌ای در جدایی دارد؛ انگار مهم این است که طرف تکنسین اتاق عمل است. تکنسین اتاق عمل، آها؛ پس قضیه این بوده. خب تعجبی ندارد؛ تکنسین‌های اتاق عمل همیشه می‌زنند وسط خال.
محسن
آدم همیشه باید دلهره‌های نامعقول از خود نشان دهد تا بلافاصله آن‌ها را از بین ببرد و احساس سبکی کند. اغلب عمویم در مهمانی‌های خانوادگی این داستان را تعریف می‌کرد: چرا با چکشت می‌زنی توی سر خودت؟ و دیگری جواب می‌دهد: چون وقتی دیگه نمی‌زنم خیلی حال می‌ده.
محسن
شاید بهترین درس زندگی مهارت در رام و اهلی کردن ناامیدی باشد، چون ناامیدی به‌هرحال زندگی را نشانه می‌رود. بهتر است به‌جای فرار از آن کنترلش کنیم و به‌محض ورود به مدرسه یک واحد درسی برایش تعریف کنیم. ـ‌ـــ الان چی دارین؟ ـ‌ـــ ریاضی داریم و بعدش دو واحد ناامیدی. سر کلاسمان پشت‌سرهم تخم‌مرغ‌شانسی باز می‌کنیم و هیچ‌چیز توی هیچ‌کدامش نیست، غیر از چندتا ماشین که باید چرخ‌های سیاهش را به هم وصل کنیم و بگوییم ای بابا، این هم که پوچه. بعد این‌جوری کم‌کم یاد می‌گیریم با مفهوم ناامیدی کنار بیاییم.
محسن

حجم

۱۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۵۴,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد