بریدههایی از کتاب امام من
۴٫۵
(۲۲)
هزاران ابزار و بهانه تو را از امامت دور میکنند؛
تو اما عمر کوتاهی داری، شاید هفتادسال...
پی حرف شهوترانهای مجازی وکمسوادهای درسخوانده بروی، زندگیات را بر باد دادهای.
شکوفه ▪︎
جمکران یک مکان نیست، یک مسجد نیست، یک گنبد و گلدسته نیست، یک زمین وسیع نیست، یک دو رکعت نماز نیست. جمکران محل تبلور یک اندیشه است.
در مسجد مقدس جمکران از توحید تا ظهور را میتوانی در پیدایش و بودنش دریابی.
جمکران یک نماد است از اندیشهی شیعه.
یک امید به امامی که دست تو را میگیرد
شکوفه ▪︎
و خدا آخرین ذخیرهاش را دور کرد از مقابل مردمی که نشان دادند مخالف آنچه میگویند عمل میکنند.
*
باید اثبات کنیم ایستادن را، ایمانمان را، نترسیدن را، نامردی نکردن را...
باید اثبات کنیم که خستهایم از وضعیت موجود، از نبود امام، از ظلمها و بیعدالتیها...
خدا یازدهبار قدم پیش گذاشت و مردم نامردی کردند.
این بار نوبت ماست...
باید اثبات کنیم که مهدی فاطمه(عج) را میخواهیم...
بیشتر از خودمان... فراتر از دنیایمان...
شکوفه ▪︎
امام ظاهراً در میان مردم نیست، اما حال و قال مردم را میداند و رسیدگی میکند.
اما
در این مدت غیبت؛
مردم از خود، شوری برای خواستن امام و اطاعت از او نشان ندادند،
حرکتی برای جبران زشتیها نکردند، غرق دنیا و بازیهای خودشان ماندند.
شکوفه ▪︎
آب را خدا شکافت با حرکت عصایی و بنیاسراییل را از میان آب مواج به سلامت گذراند،
فرعون را خدا در همان آب غرق کرد با تمام لشکریانش،
و موسی(ع) را از دل نیل بیرون کشید در حالیکه در سبدی خوابیده بود،
و آتش مهیب را برای ابراهیم(ع) گلستان کرد...
و نوح(ع) را هزار سال عمر داد...
و خدا حجتبنالحسن(ع) را بیش از هزار سال است که از دیدهها دور نگه داشته. این معجزه از آنها عجیبتر نیست،
خدا همان خدا،
عالم هستی همان عالم هستی،
انسان همان انسان،
شکوفه ▪︎
همین که من و شما در این دنیای وسیع و عجیب، بیهمراه و همدل و معلم و پیامبر و امام و راهبر رها نشدهایم...
خدا رهایمان نکرده... اولین مخلوق عالم یک پیامبر است... اولین انسان روی کرهی زمین یک پیامبر است... اول راهنما فرستاده، هادی و دستگیر... بعد ما را خلق کرده...؛
که حتی برای لحظهای و ذرهای هم زندگیمان خراب نشود... برای خوابمان، خوراکمان، کلاممان، پوششمان، رابطههایمان، دید و ندیدمان و...
انسانها خودشان امام را رها میکنند، تکیه بر قوانین بینالمللی و مندرآوردی آدمیزاد میکنند، اما کتاب خدا و احادیث و روایات را نمیخوانند و با مَنمَن کردن خودشان، همقدم شیطان میشوند.
خودت دستت را بیرون نکشی، خدا دستت را رها نمیکند.
شکوفه ▪︎
فرعون از شنیدن خبر شوکزده و ترسیده بود. پسری از قوم بنیاسراییل به دنیا میآید که نابودت میکند. از همین قوم بنیاسراییل که الان ظاهراً زیر دست تو هستند. و تحت فشار و شکنجه...
فریادش بلند شد:
- بکشید همهی پسرها را.
وحشتش کم نشد، وحشیتر هم شد.
- اصلا هر مادر بارداری را که بچهاش پسر بود بکشید. نوزادها را... خردسالها را...کودکان را...
اما خدا میخواست آنها را درهم بشکند، موسی(ع) را در کاخ فرعون بزرگ کرد، کنار دست فرعون، با دارایی فرعون، در دامان زن فرعون، در خانهی فرعون... اصلا سبد موسی(ع) با دستور فرعون از آب بیرون کشیده شد... معجزه بود آمدن و بودن و ماندن موسی!
شکوفه ▪︎
و خدا خالق معجزهی مرگ است.
شکوفه ▪︎
شیعه اگر پرتحرک و عملیاتی وارد شود و فقط سر در گریبان جمعآوری دنیای خودش نداشتهباشد، میتواند کاری کند تا در همهی عالم، هرگاه، هرجا نامی، تصویری از گل نرگس به میان میآید؛ ذهنها یک چیز را بازیابی کنند؛ موعود جهان، منجی عالم، گل نرگس است...؛
همان که در همهی ادیان و اذهان وعده به آمدنش داده شده است.
یاد دل افروز کیست در همهی عصرها
حتم گل نرگس است، مهدی آل عبا
شکوفه ▪︎
نرجس. نام گلی است که عطری مدهوشکننده دارد، در جهان معروف است این گل، و هرکس آن را ببوید در آن سال بیماری زکام نگیرد، آرامش ذهنخواهد داشت...
شکوفه ▪︎
خدا، داستان نجات بشر آخرِ زمانها و برای همهی امتها و میان همهی اقوام و ملل را بهگونهای ترسیم کرده که شرق و غرب عالم را به وحدت میرساند.
ملیکا دختری از غرب عالم، فرزند عیسی بنمریم(ع)... با حسن بنعلی(ع) از شرق عالم، فرزند محمد مصطفی(ص)...
نه غرب به شرق برتری دارد و نه شرق به غرب.
برتری از چهار جهت با کسی است که در محوریت عالم با مرکزیت خدا قرار بگیرد.
عالم هستی و مردمانش زیر پرچم ولی خدا به وحدت میرسند.
و توحید هیچ نیست الا الله.
شکوفه ▪︎
قوانین جهان، مجرای خاصی دارد. اگر در دایرههای این محور قرار بگیری، چرخشت نابودت نمیکند، برایت تولید نور میکند. میدان مغناطیسی زمین و زمان، محورش یکی است. در این محور همهی میدانها یاریات میکنند. خارج از آن است که پر از سختی و ترس و نابودی است. از دایرهی قوانین الهی، اگر پا بیرون نگذاری، تمام جنود الهی در خدمت تودرمیآیند. حتی اگر خودت متوجه نباشی و نخواسته باشی!
حیا، عفت،... محدودیت نیست! حجاب،... محدودیت نیست. بیرون نرفتن از محدودهی الهی است! بودن و ماندن در محوریت خالق است. مخلوق با کمک شیطان مدام تو را به بیرون از حریم الهی میکشاند. عقل، اگر سلیم باشد، تو را دعوت به ماندن در میدان مغناطیسی خالق میکند. بمانی، ماندگار میشوی. بیرون بروی، له و خراب میشوی. آب آلوده را کسی نمیپذیرد، چه رسد به روح آلوده، زندگی آلوده، انسان آلوده، که حتی خود شیطان هم نگاهش نمیکند.
شکوفه ▪︎
حیا، عفت،... محدودیت نیست! حجاب،... محدودیت نیست. بیرون نرفتن از محدودهی الهی است! بودن و ماندن در محوریت خالق است. مخلوق با کمک شیطان مدام تو را به بیرون از حریم الهی میکشاند. عقل، اگر سلیم باشد، تو را دعوت به ماندن در میدان مغناطیسی خالق میکند. بمانی، ماندگار میشوی. بیرون بروی، له و خراب میشوی. آب آلوده را کسی نمیپذیرد، چه رسد به روح آلوده، زندگی آلوده، انسان آلوده، که حتی خود شیطان هم نگاهش نمیکند
شکوفه ▪︎
قوانین جهان، مجرای خاصی دارد. اگر در دایرههای این محور قرار بگیری، چرخشت نابودت نمیکند، برایت تولید نور میکند. میدان مغناطیسی زمین و زمان، محورش یکی است. در این محور همهی میدانها یاریات میکنند. خارج از آن است که پر از سختی و ترس و نابودی است. از دایرهی قوانین الهی، اگر پا بیرون نگذاری، تمام جنود الهی در خدمت تودرمیآیند. حتی اگر خودت متوجه نباشی و نخواسته باشی!
شکوفه ▪︎
دل پاکش خجالتش داد. شب عقد زمین لرزید. مقابل چشمان همه لرزید. چنان که پایههای تخت داماد خورد شد و پسرعمو از روی تخت دامادی چنان زمین خورد که دیگر برنخاست.
ملیکا سالم بود. همه یک معجزه دیده بودند. ملیکا چون ملکهای مقتدر مانده بود. زلزله با او و تخت او و شأن و مقامش کاری نداشت، اما به دلش راه آمده بود. چندی بعد پسرعموی خوشگذران دیگری، خواهانش شد. دوباره سفرهی عقد، دوباره دل ناراحت ملیکا، دوباره یاری خدا، دوباره زلزله... ملیکا، ملکهی آسمانی لقب گرفته بود. یک وجههای داشت این دختر باحیا، زمین به یاریاش بلند شده بود.
شکوفه ▪︎
اما در درگاه الهی، ترس سکوت نمیآورد، پناه میآورد. خدا پناه ترسیدگان، دستگیر درماندگان و همراه بندگانش است. دل پاکش خجالتش داد. شب عقد زمین لرزید. مقابل چشمان همه لرزید. چنان که پایههای تخت داماد خورد شد و پسرعمو از روی تخت دامادی چنان زمین خورد که دیگر برنخاست.
شکوفه ▪︎
نوهی پادشاه بود. پادشاه روم آن زمان. میشود قسمتی از اروپای خودمان. ملیکا شاهزادهای بود در ناز و نعمت، در آرامش و آسایش. زیبا بود و متفاوت، آزاد بود برای خودش. همه مقابلش مطیع بودند و همه چیز فراهم؛
اما شاهزاده بودن یک لذت نبود برایش. قصر و پول و موفقیت... برایش یک فرصت بود. فرصتِ ملکه بودن.
ملکه قدرتمند است. هرجایی، هرکاری، هرجوری، انجام میدهد... او قدرتش را نگه داشته بود برای نگهداشتن خودش. مسیحی پاکدامن بود. در قصر، هرکس قدرت لذت بردن از هر چیز و... داشت. او لذت، عفت و حیا را.
چنان نشان داده بود که همهی لذتمندها هم برایششأن و جایگاه قائل بودند.
یکی از همانها هم شد خواستگارش.
شکوفه ▪︎
تو که هستی که هم همهی دلم سمت توست و هم ندیدهامت. هم همهی خوشحالیهایم بدون تو رنگ میبازد و هم نامت اشتیاق و حسرت میشود روی دلم.
کنار همهام و هیچم. تشنهام و لب دریای شورم.
همه هستند و من یک نیستِ بزرگ در زندگیام دارم. همه چیز دارم و فقیر و بیچارهام!
برایم یک چشمهای، یک دریای آب شیرینی، یک زندگی هستی، یک هست ناتمامی!
کسی باید باشد که همهچیز انسان باشد و هیچوقت نباشد که نباشد!
باید همیشه و هرجا که دل میگیرد و یا نمیگیرد و فقط میخواهد، آنکس باشد، باید باشد، همهجا و همهوقت... باید یکنفر باشد که همهکس من باشد و تو، همهکس منی!
من همهی غیر تو را هیچ میبینم، تو را همهکسِ همهچیز!
شکوفه ▪︎
کسی باید باشد که همهچیز انسان باشد و هیچوقت نباشد که نباشد!
باید همیشه و هرجا که دل میگیرد و یا نمیگیرد و فقط میخواهد، آنکس باشد، باید باشد، همهجا و همهوقت... باید یکنفر باشد که همهکس من باشد و تو، همهکس منی!
من همهی غیر تو را هیچ میبینم، تو را همهکسِ همهچیز!
شکوفه ▪︎
گناه، اشتباه من و شماست... میشود انجام نداد...
میشود در رحمت الهی را نبست،
میشود آرامش را برای همیشه داشت... همیشه با خدا.
h.114
حجم
۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۲۱,۶۰۰
۱۰,۸۰۰۵۰%
تومان