آدمهای مبتلا به جنگ
المپیان؟:)
امان از خاطرات خائن. همیشه زیر لایههای ذهن آدم کمین میکنند و آمادهاند که هروقت حواست نیست با خنجر به قلبت حمله کنند.
المپیان؟:)
امان از خاطرات خائن. همیشه زیر لایههای ذهن آدم کمین میکنند و آمادهاند که هروقت حواست نیست با خنجر به قلبت حمله کنند.
ن. عادل
درختها بیشتر تلهپاتی شیمیایی دارن.»
ساموئل هم آمد و آنطرف پیتر نشست. «تلهپاتی شیمیایی؟» ابروهایش بالا رفت.
«جدی میگم. مثلاً... توی علفزارهای حارهای، وقتی زرافهها مشغول خوردن یه درخت اقاقیا میشن، درخته از زیر زمین پیامی ارسال میکنه. این کار رو با یه رشتهقارچ انجام میده که گاهی طولش یکی دو کیلومتر میشه. بعدش همهٔ درختهای اقاقیای اون ناحیه یه مادهٔ شیمیایی تلخ وارد برگهاشون میکنن تا دیگه زرافهها کاری به کارشون نداشته باشن. یا اگه یه درخت وضعیت ناجوری داشته باشه، با پیامش میگه: ‘آهای، من به کمکتون احتیاج دارم.’ بعد بقیهٔ درختها براش یهکمی مادهٔ قندی یا هرچی رو که لازم داره میفرستن.»
المپیان؟:)
بااینحال، دربارهٔ همسفرانش کلی اطلاعات به دست آورده بود.
فهمیده بود جید از او و ساموئل سریعتر راه میرود؛ جید چستوچابک از مانعها میپرید و طوری زیر لب آواز میخواند که انگار همهچیز برایش مثل سرگرمی است. البته خیلی وقتها هم میایستاد و پیتر هم فهمیده بود باید مسیر نگاهش را دنبال کند، چون همیشه به چیزهایی نگاه میکرد که پیتر دلش نمیخواست دیدنشان را از دست بدهد: مرغ انجیرخواری که توی آن جنگل تاریک، پرهایش از روشنی شبیه شعلهٔ آتش بودند؛ تار عنکبوتی که به شبنم آراسته شده بود و قارچهای سمی صورتیرنگی که انگار از قصههای پریان بیرون زده بودند.
المپیان؟:)