بریدههایی از کتاب ماده تاریک
۴٫۲
(۱۷۸)
آدمی، درست به همان شکلی که پا به این دنیا گذاشته، آن را ترک میکند؛ تنهای تنها و محروم از همهچیز.
pegah
کسی شما را از اینکه چند لحظه بعد زندگیتان بهکلی تغییر خواهد کرد آگاه نمیکند، از اینکه ربوده خواهید شد. خبری از اینکه خطر هر لحظه به شما نزدیک و نزدیکتر میشود نیست، هیچ نشانی از اینکه روی لبهٔ پرتگاه ایستادهاید دریافت نمیکنید؛
pegah
باید همهٔ چیزهایی را که متوجهشان شده بود به زبان میآورد.
باید دلش را خالی میکرد تا شک و تردیدهایش برطرف شوند.
قسمتی از وجودش دیوانهوار دنبال جواب بود.
قسمتی هم هرگز نمیخواست چیزی بداند
مائده
میگفت: «جیسون، میدونی جنون یعنی چی؟»
گفتم: «یعنی چی؟»
«یعنی اینکه کار یکسانی رو بارها پشت سر هم انجام بدی و هر بار توقع داشته باشی نتیجهٔ متفاوتی بگیری.»
میم الف
هر چه بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که ما حاصلجمع انتخابهایمان هستیم، اینکه هر راهی که شاید برمیگزیدیم بهنوعی در هویت کلی ما کارگر واقع شدهاند.
Hana
آن لحظه برایم خیلی لذتبخش بود، میخواستم دوباره طعمش را بچشم، سعی میکردم تا جایی که میتوانم کشش بدهم، اما مثل همهٔ لحظههای خوب دیگر خیلی زود میگذشت
Soh Bat
میدونی جنون یعنی چی؟»
گفتم: «یعنی چی؟»
«یعنی اینکه کار یکسانی رو بارها پشت سر هم انجام بدی و هر بار توقع داشته باشی نتیجهٔ متفاوتی بگیری
Soh Bat
بدون اینکه غصهٔ رؤیاماندن رؤیاهایم را بخورم.
Hana
ولی امروز تو قطار تازه به خودم اومدم و دیدم باوجودی که خیلی دوستت دارم، باوجودی که حاضرم دنیا رو بدم تا دوباره اون چشمهای قشنگت رو ببینم، اونطور که باید حواسم به زندگیام نبوده. چون آدم هیچوقت نمیدونه.»
«چی رو؟»
«اینکه هر آن ممکنه یه اتفاق غیرمنتظره بیفته.
Hana
آن اتاقک تنها یار باوفایمان بود.
قایقی بسیار کوچک وسط اقیانوسی بیاندازه پهناور.
هم پناهگاهمان بود.
هم زندانمان.
و هم خانه و کاشانهمان
Hana
میدونم اینها همش خواب و خیاله. تو فرشتهٔ نجات منی. اومدی تا من تنها نباشم. خیلی میترسیدم موقع مرگ کسی کنارم نباشه
Hana
به راهرفتن ادامه دادیم. خودم هم شک داشتم که انتخاب یکی از آن درها ما را به جایی برساند؛ اگر درهای بیشماری وجود داشته باشد که نشاندهندهٔ انتخابهای بیشمار است، از لحاظ آماری خود انتخاب به معنی همهچیز و هیچچیز است. یعنی یک انتخاب در آنِ واحد هم صحیح و هم غلط است.
Hana
تجربههای اسرارآمیز بهترین و زیباترینِ تجربهها هستند.
Hana
کسی شما را از اینکه چند لحظه بعد زندگیتان بهکلی تغییر خواهد کرد آگاه نمیکند
Soh Bat
«جیسون، میدونی جنون یعنی چی؟»
گفتم: «یعنی چی؟»
«یعنی اینکه کار یکسانی رو بارها پشت سر هم انجام بدی و هر بار توقع داشته باشی نتیجهٔ متفاوتی بگیری.»
سپیده
«بعضیوقتها آنقدر مشغول کار هستیم، آنقدر تو مشکلاتمون غرق میشیم که بهکل اونایی رو که دوستشون داریم فراموش میکنیم.
Hana
آدمی، درست به همان شکلی که پا به این دنیا گذاشته، آن را ترک میکند؛ تنهای تنها و محروم از همهچیز.
Hana
این حال و هوا همیشه من را به یاد جملهٔ معروف اسکات فیتزجرالد میاندازد که میگوید: همیشه وقتی زندگی ترد و شکننده میشود، یعنی به پایانش نزدیک شده است، بنابراین همان کاری را انجام میدهد که بارها و بارها تکرار کرده؛ برمیگردد و دوباره از ابتدا شروع میشود.
نور
بلندپروازیات رو کُشتی، درست میگم؟»
«من نکشتمش، به مرگ طبیعی مرد. غفلت دلیل مرگش بود.»
mojan
کسی شما را از اینکه چند لحظه بعد زندگیتان بهکلی تغییر خواهد کرد آگاه نمیکند، از اینکه ربوده خواهید شد. خبری از اینکه خطر هر لحظه به شما نزدیک و نزدیکتر میشود نیست، هیچ نشانی از اینکه روی لبهٔ پرتگاه ایستادهاید دریافت نمیکنید؛ شاید همین چیزهاست که تراژدی را تا این اندازه تراژیک کرده است. نهفقط اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، بلکه اینکه چگونه رخ خواهد داد: ضربهای ناگهانی که از ناکجا به طرفتان یورش میآورد، درست در همان لحظهای که اصلاً انتظارش را ندارید. زمانی که نمیدانید از آن فرار کنید یا خودتان را آماده کنید تا وقتی که رسید در آغوشش بگیرید.
lonelyhera
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان