بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کریسمس در گم و گورآباد | طاقچه
تصویر جلد کتاب کریسمس در گم و گورآباد

بریده‌هایی از کتاب کریسمس در گم و گورآباد

امتیاز:
۴.۷از ۲۷ رأی
۴٫۷
(۲۷)
جک پرسید: «تو چه‌جوری گم شدی، امید؟» صدای امید را میان سروصدای بالا و پایین رفتن بال‌هایش شنیدند که گفت: «متأسفانه داستانش غم‌انگیزه. زنی که صاحبم بود، توی زندانه.» جک حیرت‌زده پرسید: «توی زندان؟ مگه چی‌کار کرده؟» امید گفت: «کار اشتباهی نکرده. برعکس، داشت کار خیلی خوبی می‌کرد؛ به حاکمی مثل قدرت اعتراض داشت. حاکم هم حسابی عصبانی شد، وانمود کرد صاحبم قانون رو زیر پا گذاشته و انداختش زندان.
شهرزاد
آکو در گوش جک گفت: «از دست دادن هم بخشی از زندگیه.» دماغ تختش کنار موهای جک فس‌فس می‌کرد. «ولی بعضی از ما بااینکه گم شدیم، همچنان به زندگی‌مون ادامه می‌دیم. این کاریه که عشق و محبت می‌کنه.
شهرزاد
جک گفت: «از دست دادن بلندپروازی هیچ اشکالی نداره. من اون پایین‌پایین‌ها با یه بلندپروازی گم‌شده آشنا شدم. خیلی وحشتناک بود، ولی مطمئنم تو می‌تونی یه دونه خوب و جدیدش رو پیدا کنی.»
شهرزاد
بازنده گفت: «می‌دونستم می‌آی. بگو ببینم، بچه جون، چی باعث می‌شه آدم‌ها این‌قدر چیزمیزهاشون رو دوست داشته باشن؟»
شهرزاد
جک پرسید: «بازنده از کجا اومده؟» لبخند بابانوئل از بین رفت. گفت: «سؤال خیلی خوبی پرسیدی. هیچ‌کس درست جوابش رو نمی‌دونه. بعضی‌ها می‌گن مردم درستش کرده‌ان، می‌گن از بس که اون بالابالاها ظلم و طمع زیاد بود، مقداری‌ش به این پایین هم نَشت کرد. وقتی رسید اینجا، چیزمیزها رو می‌دزدید تا برای خودش تن بسازه. عده‌ای هم معتقدن بازنده از آغاز تاریخ همین‌جا بوده؛ هیولایی که بدجوری به انسان‌ها و چیزهای هوشمندانه‌ای که می‌سازن حسادت می‌کنه و برای همین هم هرچیزی رو که بتونه، ازشون می‌دزده.
شهرزاد

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد