بریدههایی از کتاب لنگرگاهی در شن روان
۳٫۶
(۳۸)
غیاب ماندگار ایزابل حالا یکی از اندامهای بدن ماست؛ اندامی که تنها کارکردش ترشحِ پیوستهٔ اندوه است.
مارال
خیالپردازی روایی، و در نتیجه داستان، یکی از ابزارهای مهم تکامل برای بقاست. ما جهان را با قصهگویی پردازش میکنیم و دانش انسانی را از طریق بدهبستان با خودهای خیالیمان تولید میکنیم.
پوریای معاصر
«جهان بیپایان است؛ چنان که در آغاز بود، چنان که اکنون است و چنان که همیشه خواهد بود». این جمله برای من توصیف کاملی بود از دگرگونی مستمرِ زمین، فرسایش تمامنشدنی کرانهها و کوهسارها، و تغییر بیوقفهٔ سازههای زمینشناختی که میتوانست کوهها و جزیرهها را واژگون کند یا حتی از میان بردارد. زمینلرزه، حتی اگر خودم حسش میکردم، برایم لذتی عمیق به همراه داشت چون یکباره نشانههایی از آنچه در جریان بود پیش چشم ما میگذاشت. آنچه در دل زمین جریان داشت، میتوانست همهٔ ساختههای بشر را نابود کند. این نابودی شاید حس تأسف شخصیام را برمیانگیخت اما، در آن تصویرِ بزرگتری که در ذهنم نقش بسته بود، هیچ ارزش و اهمیتی نداشت. کسی حواسش به گنجشک نبود. کسی من را نمیپایید. جهان بیپایان است؛ چنان که در آغاز بود، چنان که اکنون است، و چنان که همیشه خواهد بود.
مارال
درست میگویی؛ بیقیدوشرطترین تکلیف ما یادگیری هرروزهٔ چگونه مردن است. اما راه شناخت عمیقتر مرگْ رویگردانی از زندگی نیست. شناخت عمیقتر مرگْ میوهٔ رسیدهٔ اینجا و اکنون زیستن است؛ میوهای که اگر به دستش بیاوریم و به دهانش ببریم، طعم وصفناپذیرش در وجود ما میپراکند.
مارال
یکی از نفرتانگیزترین سفسطههای بشر این است که رنج موجب تعالی میشود، که رنج گامی است در مسیر وارستگی یا رستگاری
ehsantarighat
چیزی که تصورش سخت است به خاطر سپردنش هم سخت است.
ehsantarighat
نیاز به قصهگویی در اعماق ذهن ما ریشه دوانده و چنان با سازوکارهای خلق و درکِ زبان در هم تنیده که تفکیکشان ممکن نیست. خیالپردازی روایی، و در نتیجه داستان، یکی از ابزارهای مهم تکامل برای بقاست. ما جهان را با قصهگویی پردازش میکنیم و دانش انسانی را از طریق بدهبستان با خودهای خیالیمان تولید میکنیم.
ehsantarighat
دوستی ما با مرگ زمانی از همیشه محکمتر است که اینجا بودن، تغییر، طبیعت و عشق را به پرشورترین و عمیقترین شکل ممکن بپذیریم.
کاربر ۴۲۸۸۹۰۹
حسِ اینکه در آکواریوم هستم: بیرون را میدیدم و آدمهای بیرون هم من را میدیدند (البته اگر به دلیلی تصمیم میگرفتند به من توجه کنند) اما در محیطهایی یکسره متفاوت زندگی میکردیم. بیماری ایزابل و تجربهٔ ما ارتباط کمی با دنیای بیرون ـو حتی تأثیرِ کمتری بر آن-داشت. من و تری مشغول کسب دانش ناخوشایند و دلسردکنندهای بودیم که در دنیای بیرون نه کاربردی داشت و نه برای کسی جذاب بود: دوندهها بیخیال میدویدند تا ورزیدهتر شوند؛ آدمها از ابتذال مستمر زندگیِ روزمرهشان سرمست بودند؛ اسب مرد شکنجهگر، سرینِ آلودهاش را به درخت میسایید.
مارال
اگر چنین باقی بمانی، سخت و منجمد خواهی شد. نباید اینگونه باشی، عزیزم. باید حرکت کنی.
مارال
حجم
۳۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۳۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد