بریده‌هایی از کتاب به لهجه انگور

خوش است پرسه زدن در هوای چشمانت، میان کوچۀ ابیات ناب عرفانی

چه خلوتی‌ست در این کوچه‌های بارانی تو هستی و من و این فرصت غزل‌خوانی چقدر شوق

مهمان تو دلتنگ نگاهی‌ست، نگاهی...

چه خلوتی‌ست در این کوچه‌های بارانی تو هستی و من و این فرصت غزل‌خوانی

از آن دمی ‌که نبوده‌ست دیده دنبالت مراست حاصل از آن، سال‌ها پشیمانی

مهمان تو دلتنگ نگاهی‌ست، نگاهی بگذار به دریا بزند دل، پرِ کاهی

بنوازی اگر یا نه، تو را چشم به راه است مهمان تو دلتنگ نگاهی‌ست، نگاهی...

سردرگم است شاعر مجنون و می‌وزد از موج موج گیسویت ای تاک! راه حل

بیا دوباره بیار ارمغان برای دلم سلوک عاشقی و شیوۀ مسلمانی

عشقت دوانده ریشه در این جان بی‌قرار بیهوده است عقل، اگر زور می‌زند

حرفی نمی‌زنی، دل من شور می‌زند ساز شکسته، نغمۀ ناجور می‌زند

از آن دمی ‌که نبوده‌ست دیده دنبالت مراست حاصل از آن، سال‌ها پشیمانی

مهمان تو دلتنگ نگاهی‌ست، نگاهی

مهمان تو دلتنگ نگاهی‌ست، نگاهی...

عشقت دوانده ریشه در این جان بی‌قرار بیهوده است عقل، اگر زور می‌زند

مهمان تو شد ذرۀ درمانده‌ای، اما بر گُرده‌اش اندازۀ کوه است گناهی