تنهاییهای من از جنسِ از دست دادن نیست؛ گودال بزرگی است که اگر حواسم نباشد پرت میشوم در آن و تا مدتها نمیتوانم بالا بیایم.
.ً..
تنهاییهای من از جنسِ از دست دادن نیست؛ گودال بزرگی است که اگر حواسم نباشد پرت میشوم در آن و تا مدتها نمیتوانم بالا بیایم.
mobinht
از بزرگ شدن شکمم متنفرم. نمیتوانم سه چهار ماه دیگر این وضعیت را تحمل کنم. کاش آدمیزاد هم تخم میگذاشت و چند وقت میخوابید روی تخمهایش و جوجهٔ آدم به دنیا میآورد. فلسفهٔ این زندهزایی را درک نمیکنم. هیچ افتخاری ندارد که شکم آدم اندازهٔ طبل شود و دوباره برگردد سرجایش ــ تازه اگر برگردد.
GMIZ
در را که باز میکنم، گوزن پشت در کمین کرده است، انگار از پنجره دیده باشدم. به گمانم قدش کمی بلندتر شده از صبح. خانه مرتب است و جای هیچچیزی تغییر نکرده. چه خوب است که گوزنی در خانه منتظر آدم باشد. خودم را میاندازم روی کاناپه و اجازه میدهم با پوزهاش نوازشم کند. دست میزنم به نوک شاخهایش؛ تیز و سفتاند. چشمهایم را میبندم و با خودم فکر میکنم این شاخهای تیز و سفت، تابهحال چند شکم و سینه را شکافته و دریده است.
مهتاب
در را که باز میکنم، گوزن پشت در کمین کرده است، انگار از پنجره دیده باشدم. به گمانم قدش کمی بلندتر شده از صبح. خانه مرتب است و جای هیچچیزی تغییر نکرده. چه خوب است که گوزنی در خانه منتظر آدم باشد. خودم را میاندازم روی کاناپه و اجازه میدهم با پوزهاش نوازشم کند. دست میزنم به نوک شاخهایش؛ تیز و سفتاند. چشمهایم را میبندم و با خودم فکر میکنم این شاخهای تیز و سفت، تابهحال چند شکم و سینه را شکافته و دریده است.
مهتاب
برای امیرحسینم،
که زود به دنیا آمد و زیاد جنگید
تا همهٔ گوزنهای جهان عاشقش باشند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
و من گوزنی که میخواست با شاخهایش قطاری را نگه دارد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷