بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تنهایی این بود | طاقچه
تصویر جلد کتاب تنهایی این بود

بریده‌هایی از کتاب تنهایی این بود

انتشارات:نشر گویا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۱۵ رأی
۲٫۸
(۱۵)
ما، هر کداممان، ابرقهرمان زندگی خود هستیم و تا زمانی که به شناخت کاملی از خودمان نرسیم، تنهاییم.
da☾
تنهایی، قطع عضوی است که دیده نمی‌شود، ولی ضربه‌ایست کاری.
Mary gholami
پس تنهایی این بود: اینکه یکهو ببینی در این دنیا هستی، جوری که انگار همین الآن از سیارهٔ دیگری رسیده‌ای و اصلاً نمی‌دانی چرا از آنجا بیرونت کرده‌اند.
Mary gholami
نفرت بخشی از عشق است، شاید جاندارترین آن.
Tara
«در بین تمام ثمره‌های تلخ زندگی، مرگ بدترین‌شان نیست، البته با اختلاف خیلی کم. بدترین آنها این است که دور از خودت زندگی کنی،
esmat
آدم هیچ وقت نمی‌داند دیگران دربارهٔ او چه نظری دارند و هیچ وقت هم نمی‌داند چطور مفت و مسلم می‌شود محبتی را از دست داد یا آن را به دست آورد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
ما، هر کداممان، ابرقهرمان زندگی خود هستیم و تا زمانی که به شناخت کاملی از خودمان نرسیم، تنهاییم.
Mary gholami
ما، هر کداممان، ابرقهرمان زندگی خود هستیم و تا زمانی که به شناخت کاملی از خودمان نرسیم، تنهاییم.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
«واقعیت این است که بدن آدمیزاد مثل یک محله است: برای خودش مرکز خرید دارد، خیابان‌های اصلی و زمین‌های حاشیه‌ای نامرتب برای هر چیزی که رشد می‌کند یا می‌میرد. من اهل اینجا نیستم،
liliyoooom
و بازوهایم خانه‌های کبود شده‌ای هستند و چشمانم چراغ گازهای شکسته.
liliyoooom
قضیه این است که بعدش رسیدم به این محلهٔ درب و داغان که سر و شکلی دارد شبیه به بدن من و با همان بیماری. چون هر روز، از خیابان که رد می‌شوی، درد را در یک جای متفاوتش می‌بینی. ناخن‌های پاهایم زمین‌های حاشیهٔ محلهٔ من هستند. به همین خاطر است که شکسته و نافرم‌اند. و مچ پاهایم هم مناطق خیلی ضعیفی از این محلهٔ گوشتی‌ای هستند که من باشم. جایی که در آن آنهایی که از یکجور جنگ یا مثلاً ویرانی یا قحطی‌ای چیزی فرار کرده‌اند ساکن می‌شوند. و بازوهایم خانه‌های کبود شده‌ای هستند و چشمانم چراغ گازهای شکسته. گردنم شبیه به کوچه ایست که دو منطقهٔ خشک و بی‌آب و علف را به هم می‌رساند. موهای سرم بخش پوشش گیاهی این مجموعه است. اما خوب، بالاخره باید رنگ بشود تا معلوم نشود اوضاعش خراب است.
liliyoooom
مرگ والدین دید آدم به زندگی را تغییر می‌دهد.
mrzi
تنهایی، قطع عضوی است که دیده نمی‌شود، ولی ضربه‌ایست کاری.
rachel
تنهایی، قطع عضوی است که دیده نمی‌شود، ولی ضربه‌ایست کاری. انگار چشم و گوش‌ات را از جا بکنند و اینطوری، جدا شده از تمام احساسات خارج از خودت، بدون کوچکترین نقطهٔ اتصالی به این دنیا و فقط با لامسه و حافظه، مجبورت کنند دنیایت را از نو بسازی، دنیایی را که باید در آن ساکن شوی و در تو ساکن شود.
liliyoooom
درست مثل نگرانی و فکر آدم. آخر نگرانی‌ها هم به نظر می‌رسد که می‌روند، اما همیشه از راه لوله‌ای که اسمش را گذاشته‌ایم فراموشی دوباره به کلهٔ آدم برمی‌گردند.
liliyoooom
گذشت عمر ویژگی‌های فردی را از میان می‌برد و مرگ سرانجام تمام تفاوت‌ها را ناپدید می‌کند. با خودش فکر کرد جوری که بودیم، سرشار از محبت آدمیزادی، که هیچ وقت هیچ کداممان جرأت نکردیم نشانش دهیم، یا شاید هم بدهیم، تا جاییکه می‌دانم ما را به این نتیجه رسانده که نفرت بخشی از عشق است، شاید جاندارترین آن.
کاربر ۶۹۳۴۴۹۲

حجم

۱۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۰,۸۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد