بریده‌هایی از کتاب دختری که گذشته ای نداشت

خانه فقط محلی برای خوابیدن نیست، بلکه جایی است که در آن باید احساس آرامش و راحتی بکنی. نه تنها خانه، بلکه شهر یا محله هم همین حکم را دارد. جایی که خاطرات زندگی‌ات ساخته و پرداخته می‌شود.

سرانجام هر تنبیهی و هر مجازاتی روزی تمام می‌شود.

با هر توضیحی که می‌داد با بغض حسرتم را قورت می‌دادم که روابط خانوادگی چه شکلی است. موضوعات در یک خانواده گرم چه فرقی می‌کند!

خانه فقط محلی برای خوابیدن نیست، بلکه جایی است که در آن باید احساس آرامش و راحتی بکنی. نه تنها خانه، بلکه شهر یا محله هم همین حکم را دارد. جایی که خاطرات زندگی‌ات ساخته و پرداخته می‌شود.

لباس‌های مرتب پوشیده بودند و نشان می‌دادند که چقدر زندگی تحت سلطه آنان است.

گفتم: «من... من دوستش دارم.» طوری این جمله را گفتم که انگار راه حل همه مشکلات است و هر چیزی جز عشق اهمیتی ندارد. «بله، اما باید فکر کنی...» «پدر! این‌طور نیست که فقط آدم بزرگ‌ها، فرد مناسب زندگی‌شان رو پیدا می‌کنند. همان‌طور که تو و مادر این کار رو کردید! و چون ما جوانیم به این معنا نیست که آدام، شخص مناسبی برای هیچ‌کس نیست.»

از بس که گریه کرده‌ام، چشم‌هایم می‌سوزد.

حس بدی داشتم که چرا این‌قدر زود توهم می‌زنم و زود قضاوت می‌کنم. چرا همیشه بدترین قسمت ماجرا را می‌بینم؟ این‌طوری که نمی‌شد رابطه‌ای را آغاز کرد. حالا هرچی که بود جولیان اینجا بود، چون دوست داشت که اینجا باشد. پس بهتر است این موضوع را بپذیرم و دست از این همه منفی‌بافی بردارم.

اما یک نفر مثل من، هرچقدر هم که بدبخت باشد، واقعآ نمی‌تواند گوشه‌ای از شادی را بچشد؟

همیشه نگران این موضوع بودم که آیا می‌توانم یک زندگی عادی داشته باشم؟ اینکه با مردی بیرون بروم، بی‌آنکه زیر خروارها حس عذاب وجدان، که روی دوشم سنگینی می‌کرد، زجر بکشم. امید به این مسئله بعید به نظر می‌رسید؛ اما باید بختم را می‌آزمودم. جولیان بخت زندگی‌ام بود، حتی اگر لیاقت او را نداشته باشم.