از روح تنهای تنها تا روح تنهای تنها
متن سفرنامه این بود خواندیم اگر بر کفنها
«هو» بود، او بود و رو بود، پنهانعیانی که از بس
از خود ضمیر آفریدیم گم شد در انبوه «من» ها
آتش اگر بود او بود، بت بود و نمرود او بود
باد و گل و رود او بود، یک تن در این پیرهنها
دارم از او مینویسم، بادم که «هو» مینویسم
سنگم، سبو مینویسم، میترسم از این سخنها
یک التفات از تو کافیست، بیپردهپیدای بیتن!
روح از تو خواهد گرفتن، یا حضرت روح تنها!
از قیدهایش جدا کن! پروانه را پیله وا کن!
آنگاه او را رها کن از بند این تارتنها!
S
بارها دیدهایم حفظ قیام از به پا خاستن خطیرتر است
مرد باش و خطر کن و بسپار حفظ آن را به خطبۀ زنها
هم حسن باش در سپیدۀ صلح، هم به ظهر مصاف باش حسین
در غروبی که غربتش سنگین، ذکر کن «ما رایتُ الّا...» را
بانگ «هل من» به خاک غلطید و یاری ناصری به او نرسید
زن میدان جنگ ـ زینب ـ بُرد بانگ او را به مردم دنیا
آن پرستارِ دردمندِ صبور، با وفاداری و عزاداری
نقش برجستهای رقم میزد: نقش زن در قیام عاشورا
S