بریدههایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
۴٫۳
(۱۷۲۲)
اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن.»
پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه.»
Sadaf
«بهترین چیزی که با چای میچسبه یه دوست خوبه.»
Saeed
«زیبایی همهجا هست ولی گاهی دیدنش سخته.»
Sami
وقتی برای دیگری فانوسی روشن میکنی، خودبهخود راه خودت را هم روشن میکنی.
~Maary~
گاهی ریختن یک استکان چای تنها کاری است که میتوانی برای کسی انجام بدهی.
شاید همین کافی باشد.
روزهایی هست که بلندشدن، خودش پیروزی است.
~Maary~
بعضیها مثل شمعاند؛ خودشان را میسوزانند تا به دیگران نور بتابانند.
مجهول
پاندای بزرگ گفت: «سعی کن برای چیزهای کوچیک وقت بذاری،
اونها معمولاً از همه چی مهمترن.»
saeedeh
پاندای بزرگ لبخند زد و گفت: «عیبی نداره. کلمهها برای همه چی کافی نیستن.»
فاطمه
اژدهای کوچک پرسید: «اگه بعضیها از من یا کارهام خوششون نیاد چی؟»
پاندای بزرگ گفت: «تو باید راه خودت رو بری. بهتره اونها رو از دست بدی تا خودت رو.»
زوروجیرو
اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن.»
پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه.»
گل یاس
«درخت گیلاس خودش رو با درختهای دیگه مقایسه نمیکنه. فقط شکوفه میده.»
pegah farhang mehr
وقتی برای دیگری فانوسی روشن میکنی، خودبهخود راه خودت را هم روشن میکنی.
Elham.D
اژدهای کوچک گفت: «با همه مهربونبودن سخته.»
پاندای بزرگ گفت: «درسته و از همه سختتر مهربونبودن با خودمونه، ولی باید تلاش کنیم.»
شریفی
اژدهای کوچک گفت: «گاهی فکر میکنم اونقدر که باید خوب نیستم.»
پاندای بزرگ گفت: «درخت گیلاس خودش رو با درختهای دیگه مقایسه نمیکنه. فقط شکوفه میده.»
N.F
اژدهای کوچک پرسید: «تو به تناسخ اعتقاد داری؟»
پاندای بزرگ خمیازهای کشید و گفت: «من اعتقاد دارم که در هر لحظه از هر روز میتونیم رها کنیم و دوباره شروع کنیم.»
mohammad
اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گلها رو ببینم.»
پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»
melik
اژدهای کوچک گفت: «خیلی خستهام.»
پاندای بزرگ مکثی کرد و گفت: «توی زمستون طبیعت کنار میره، استراحت میکنه و انرژیاش رو جمع میکنه برای یه شروع تازه. ما هم اجازه داریم همین کار رو بکنیم دوست کوچیک من.»
sepehr
اژدهای کوچک گفت: «امشب سرد و تاریکه.»
پاندای بزرگ گفت: «نگران نباش کوچولو. خورشید دوباره طلوع میکنه.»
sepehr
اژدهای کوچک گفت: «این کوتاهترین روزه. زمستون واقعاً از راه رسیده.»
پاندای بزرگ گفت: «ولی طولانیترین شب هم هست؛ زمستون شگفتیهای خاص خودش رو داره.»
sepehr
اژدهای کوچک پرسید: «جهان چیه؟»
پاندای بزرگ به آسمان شب نگاه کرد و گفت:
«ماییم کوچولو. ما اقیانوسهای بیانتها و رعدوبرقهای تابستونی هستیم؛ چی از این قشنگتر؟»
sepehr
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۷۰%
تومان