بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج) | طاقچه
تصویر جلد کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج)

بریده‌هایی از کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج)

نویسنده:محمد ناصری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۳ رأی
۴٫۷
(۳)
با آن لباس‌های سفید، احساس کبوتر سفیدی را داشتم که می‌تواند پرواز کند. از بالای پشت‌بام می‌دیدم مردم با چه شور و شوقی، دست خدا را می‌فشارند و حرکت می‌کنند. آن شبْ شبی بود که می‌شد با خدا دست داد. خدا خیل عظیمی از بندگانش را راه انداخته بود و آن‌ها رفته بودند. پر کشیدم و در میان رود ملایم جمعیت، توانستم دست مهربان خدا را لمس کنم و هنگامی که مقابل خانه‌اش رسیدم، نیت کردم و آغاز عملیات را با پوشیدن لباس احرام آغاز کردم. باز هم عهد سنگین و امتحان بزرگ آغاز شد. ـ لبیک، ‌اللهم لبیک!..
S
من به سرچشمۀ خورشید نه خودم بردم راه ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خس بی‌سر و پایم که به سیل افتادم او که می‌رفت، مرا هم به دل دریا برد همه یاران به سر راه تو بردیم ولی خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد همه دل‌باخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
فاطمه

حجم

۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد