بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شوروی ضد شوروی | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شوروی ضد شوروی

بریده‌هایی از کتاب شوروی ضد شوروی

۳٫۶
(۲۹)
دربارهٔ سقوط هواپیمای کُره‌ای خلبان هواپیمای جنگندهٔ شوروی هنگام هدف قرار دادن هواپیمای مسافربریِ خارجی فریاد زد: «ای وای، ای وای... من دارم برمی‌گردم. چراغ RF جنگنده‌ام روشن است.» تا مدت‌ها بعد، مترجمان سازمان ملل متحد در تلاش بودند بفهمند دادوفریادهای خلبان شوروی در ارتفاع سی‌هزارپایی دقیقاً به چه خاطر بوده است.
Z
تقریباً همهٔ آدم‌هایی که زیر نظام شوروی بزرگ شده‌اند، در مقاطع زمانی خاصی، جنگ و گرسنگی را تجربه کرده‌اند. ما طوری بزرگ شده‌ایم که نان برایمان چیزی تقریباً مقدس است. به رغم کمبود گوشت، هیچ‌کس شما را به خاطر دور انداختن تکه گوشتی که فاسد شده، سرزنش نمی‌کند، اما در مورد نان قضیه فرق می‌کند.
Z
حکومت شوروی تمایز چندانی بین آن‌هایی که مرتکب جرایم عادی شده‌اند، و آن‌هایی که تنها جرمشان این است که دیگر نمی‌خواهند تبعهٔ سرزمین شوراها باشند، قائل نیست. رژیم شوروی همزمان اهالی هنر و ادبیات را با محروم کردن از تابعیت شوروی‌شان، مجازات می‌کند. این مجازات در مورد آدم‌های مشهوری که بعضی از آن‌ها شهرت جهانی دارند و مایهٔ غرور و افتخار مردم کشورند، اعمال شده است. از دست دادن تابعیت سبب رنج و خشم همهٔ آن‌هایی می‌شود که سرزمین زادگاهشان و هموطنانشان را دوست دارند.
Z
از کودکی در کلهٔ ما فروکرده‌اند که تابعیت شوروی افتخار عظیمی است که به این راحتی‌ها نصیب کسی نمی‌شود. بله، در افتخار عظیم بودنِ آن هیچ شکی نیست، منتها هر کسی که تلاش کند این افتخار عظیم نصیبش نشود، پوست از سرش کنده خواهد شد. زندان‌ها و اردوگاه‌های شوروی فقط خلافکاران و مجرمان عادی را __ که ضمناً همگی‌شان از افتخارِ عظیمِ تابعیت شوروی برخوردارند __ در خود جا نداده است. اردوگاه‌ها و زندان‌های شوروی زندانیان عقیدتی را هم در خود جا داده است. بخشی از این زندانیان جرمشان این است که از تابعیت شوروی‌شان انصراف داده یا اساساً هرگز درخواست صدور پاسپورت شوروی برای خودشان نکرده‌اند.
Z
انسان‌های حقیری که دارای معرفت سه‌شاخه‌اند (جور خاصی فکر می‌کنند، جور دیگری حرف می‌زنند، اما طوری عمل می‌کنند که متفاوت از آن دوتای اول است) البته در اتحاد شوروی یافت می‌شوند، اما در بین غربی‌ها هم قابل مشاهده‌اند؛ هر چند تعدادشان در شوروی زیادتر از غرب است.
Z
مردم شوروی، مثل همهٔ دیگر جماعات بشری، شامل انبوهی از افراد باهوش، احمق، بااستعداد، بی‌استعداد، باشرف و بی‌شرف می‌شوند. اما اگر یک روس، یک آمریکایی، یک اسکیمو و یک تایلندی را برای مدتی طولانی در یک سلول زندانی کنید، خواهید دید که آن‌ها، به رغم تفاوت‌های ملیتی و شخصیتی‌شان، عادات و رفتار مشترکی پیدا خواهند کرد. اگر بچه‌ها و نوه‌هایشان هم در همان سلول بزرگ شده باشند، آن‌ها هم از همان اوان کودکی یاد می‌گیرند که به نگهبانانشان کلک بزنند، اشیای کوچک را در زیر لباس‌هاشان پنهان، و تکه‌های نان را در زیر بالش‌هایشان مخفی کنند. حتی موقعی که آن‌ها از زندان آزاد شوند و زندگی آزاد و مرفهی داشته باشند، باز ممکن است تا مدت‌های طولانی همان عادت‌های قدیمی را حفظ کنند و حتی این عادت‌ها را به اعقاب و اخلافشان هم منتقل کنند.
Z
در اتحاد شوروی تا دلتان بخواهد رازهای سر به مُهر وجود دارد، اما اصلی‌ترین راز مملکت که حکومت در حفظ آن بیش‌ترین دقت و تلاش را می‌کند، زندگی روزمرهٔ مردم شوروی است. خود این اصطلاح «ملت شوروی» یا «مردم شوروی» یک‌جورهایی نامتعارف یا حتی بی‌معناست. «شوروی» کلمه‌ای است که اشاره به شکل و نوع حکومت دارد. «ملت شوروی» اصطلاح ناهمساز و نادرستی است. مثل این است که بگوییم «ملت سلطنت‌طلب» یا «ملت پارلمانی». شوروی یعنی نظام شورایی و «ملت نظام شورایی» اصطلاح بی‌ربطی است. با این حال، من غالباً از صفت «شوروی» استفاده می‌کنم، زیرا هیچ اصطلاح دیگری برای نامیدن همهٔ آن ملیت‌های جورواجوری که در چارچوب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی زندگی می‌کنند، سراغ ندارم.
Z
نویسندگان هم جدا از بقیهٔ بخش‌های جامعه زندگی می‌کنند. آن‌ها هر از گاه «برای مشاهده و بررسی زندگی از نزدیک» عازم «مأموریت‌های خلاقه» می‌شوند. بعضی از این مأموریت‌ها به صورت فردی است، اما غالباً به صورت دسته‌جمعی است. جاهایی که مورد بازدید قرار می‌گیرد، معمولاً مزارع اشتراکی «ممتاز» یا کارخانه‌های «برگزیده» است. البته همه می‌دانند که این بازدیدها چیزی بیش‌تر از نمایش‌های تصنعی نیست. دقیق‌تر بگویم، این مزارع و کارخانه‌های ویترینی یک وجه تصنعی از زندگی را در جامعهٔ شوروی در معرض نمایش می‌گذارند. مهمانان خارجی نیز از جمله بازدیدکنندگان فریب‌خوردهٔ این نوع نمایش‌های رژیمند. اکثریت قاطع نویسندگان (که بیش از هشت هزار نفر را در سرتاسر اتحاد شوروی شامل می‌شود) مطلقاً هیچ اطلاعی از واقعیت‌های زندگی مردم کشور خودشان ندارند.
Z
تقسیمات طبقاتی نیز یکی دیگر از خصوصیات جامعهٔ شوروی است. در شوروی، کارگران جدا از دیگران زندگی می‌کنند؛ همین‌طور هنرمندان، دانشمندان، ورزشکاران و غیره. دیوان‌سالاران حزب کمونیست، دیپلمات‌ها، کارکنان پلیس مخفی و فرماندهان ارتش در مجتمع‌هایی مسکونی زندگی می‌کنند که با سیم خاردار از بقیه محیط اطراف جدا شده است. هدف از استقرار این موانعْ جلوگیری از ورود آدم‌های متعلق به دیگر بخش‌های جامعه به این مجتمع‌هاست. رژیم این نوع اختلاط‌های اجتماعی را دوست ندارد.
Z
مردم شوروی از دوران کودکی یاد گرفته‌اند که از عوامل اطلاعاتیِ خارجی و همین‌طور از عوامل اطلاعاتیِ خودشان (کاگ‌ب) بترسند. از آن‌ها مستمراً درخواست شده که نسبت به «تحرکات دشمنان و جاسوسان خارجی» هوشیار و گوش به زنگ باشند و در برخورد با غریبه‌ها، دهانشان را بسته نگهدارند.
Z
جهل و نادانی دلایل فراوانی دارد. خبرنگارانی که در روسیه کار کرده‌اند، معتقدند جامعهٔ شوروی به روی خارجی‌ها بسته است. حقیقت قضیه این است که جامعهٔ شوروی نه فقط به روی خارجی‌ها، بلکه به روی اتباع شوروی هم بسته است. در کشور ما هر اطلاعاتی __ و غالباً سطحی‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین اطلاعات __ محرمانه تلقی می‌شود. تعداد شاغلین کشور محرمانه است؛ همین‌طور تعداد جزایر کشور و حتی تعداد شهرهای کشور. بیماری‌های مسری کشور محرمانه است؛ همین‌طور فجایع طبیعی، حوادث قطار و سوانح هوایی. ارقام مربوط به برداشت محصولات کشاورزی محرمانه است و نیز تعداد معتادان به الکل و مواد مخدر.
Z
غربی‌ها واقعاً ما را نه می‌شناسند نه می‌فهمند. اما دوست دارم این جمله را هم اضافه کنم: نه فقط غربی‌ها ما را نمی‌شناسند، بلکه حتی خودمان هم خودمان را نمی‌شناسیم. من با روس‌های مهاجری مواجه شده‌ام که کاملاً متقاعد شده‌اند که در دفتر سیاسی، ستاد کل ارتش و کاگ‌ب، فقط یهودی‌ها بر صندلی‌های ریاست نشسته‌اند. این گروه از هموطنان که چندین دهه از مهاجرتشان به غرب می‌گذرد، چنان بر این عقیده پافشاری می‌کنند که با هیچ استدلالی نمی‌توان نظرشان را عوض کرد. اخیراً در جلسهٔ سخنرانی یک نویسندهٔ سالخوردهٔ روسی شرکت کردم که معتقد بود حتی یک کولی در روسیه باقی نمانده یا به عبارتی، همهٔ آن‌ها نابود شده‌اند. من بعداً با روس تازه مهاجرت‌کرده‌ای روبرو شدم که نام ساخاروف را برای اولین بار در غرب شنیده بود. در خودِ اتحاد شوروی، میلیون‌ها نفر را می‌توان یافت که از وقایع تاریخی مهمی مثل اشتراکی‌سازی، پاکسازی‌های خونین استالین یا حتی وقایع امروز کشورشان کاملاً بی‌اطلاعند.
Z
جناب فیلسوف در ادامه برایم شرح داد که نظام شوروی کارگران را از بهره‌کشی کاپیتالیستی و ناامنی شغلی رهایی بخشیده است. اما موقعی که او گفت مردم شوروی هرگز گرسنگی را تجربه نکرده‌اند، در صلاحیت علمی‌اش شک کردم. از او پرسیدم آیا از ماجرای قحطی اوکراین و ماجرای محاصرهٔ لنینگراد که موجب مرگ چند میلیون نفر شد خبر دارد؟
Z
البته این فیلسوف جوان مطالبی دربارهٔ اردوگاه‌ها و دوران «وحشت بزرگ» استالین خوانده بود، اما اصرار داشت که شوروی، طی همین سال‌ها، قدم‌های بزرگی رو به جلو برداشته و به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شده بود.
Z
گمان کردم که می‌خواهد درجا اعدامم کند، اما قضیه اصلاً این نبود. برخلاف دیگر شهروندان شوروی، در روز انتخابات یک حق انتخاب واقعی به من ارائه شده بود: یا از کشور خارج شوم یا بمانم و با عوارض آن ] محاکمه و زندان[روبرو شوم. از آن‌جا که صبر و تحمل خودم نیز همزمان با «صبر و تحمل مقامات و مردم شوروی» تمام شده بود، نخستین «یا» را انتخاب کردم و در نتیجه، کم‌تر از یک سال بعد، در بیست‌ویکم دسامبر ۱۹۸۰ خودم را در غرب دیدم. شش ماه بعد، بنا به حکم لئونید ایلیچ برژنف، دبیر کل حزب کمونیست، مرا از تابعیت شوروی‌ام محروم کردند.
Z
در ژانویهٔ ۱۹۸۰، پس از تبعید ساخاروف به شهر گورکی، نامه‌ای به روزنامهٔ ایزوستیا نوشتم و طی آن، سبک و سیاق چاپلوسانهٔ روزنامه در مواجهه با مقامات رژیم را به سخره گرفتم.
Z
درس خواندنم با وقفه‌های بسیار همراه بود؛ هر چند هرگز هیچ وقفه‌ای در کار کردنم پیش نیامد. اما پدر و مادرم آدم‌های باسواد و فرهیخته‌ای بودند که کتاب هرگز از دستشان نمی‌افتاد. من هم مثل آن‌ها کتابخوان شدم.
Z
زندگی خودم همان شکلی را به خود گرفت که زندگی میلیون‌ها نفر دیگر از همنسلانم گرفته بود: کودکستان، اشعاری دربارهٔ لنین، ترانه‌هایی دربارهٔ استالین، کلاس اول، جنگ جهانی، دو بار تخلیهٔ شهرها به دلیل حملهٔ آلمانی‌ها، گرسنگی در دورهٔ جنگ و زندگی نیمه‌گرسنه در دورهٔ پس از آن.
Z
اگر نادژدا ماندلشتام در کتاب امید علیه امید توانسته جامعهٔ شوروی تحت حاکمیت استالین را به ما بشناساند، واینوویچ هم با کتاب شوروی ضد شوروی توانسته جامعهٔ شوروی تحت حاکمیت برژنف را به ما بشناساند. این کتاب روایت فروپاشی سیاسی یک رژیم به ظاهر مقتدر و جامعهٔ تحت تسلطش است.
Z
غالب بخش‌ها و داستان‌های کتاب دربارهٔ دورهٔ حکمرانی برژنف در شوروی است. این دوره برای من همیشه جالب و کنجکاوی‌برانگیز بوده، زیرا در همین دوره است که فرسودگی ایدئولوژی رژیم رخ می‌دهد.
Z

حجم

۴۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

حجم

۴۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۷ صفحه

قیمت:
۱۹۸,۵۰۰
۱۵۸,۸۰۰
۲۰%
تومان