بریدههایی از کتاب عقل در برابر جنون
نویسنده:آدام فیلیپس
مترجم:سیدعباس سیدین
ویراستار:ساقی جهانشاهی قاجار
انتشارات:پندار تابان
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۹ رأی
۳٫۵
(۳۹)
دیوانه بودن میتواند به معنای ادای دیوانه بودن درآوردن باشد، اما عاقلبودن نمیتواند به معنای ادای عاقلبودن درآوردن باشد.
MahShid Pourhosein
عاقل بودن یعنی به رسمیت شناختن سردرگمی خود،
زینب دهقانی
عاقل بودن یعنی به رسمیت شناختن سردرگمی خود، که نیازی نیست برای پنهان کردن آن دست به دامان دیوانگی بشویم.
Saba_Radmehr
عاقلبودن در عوض، اینطور پیش چشممان زنده نیست: درامی ندارد. آدم عاقل، برخلاف شخصیتهای «خوب» ادبیات، دیالوگ بهیادماندنی ندارد. انگار چندان واقعی نیست. به فرض که بتوانیم تجسمی از آدم عاقل داشته باشیم، باز هم چیز برجستهای نیست که به چشممان بیاید، تخت و یکنواخت است.
ائمه
فکر میکنم بچهها خیلی تعجب کنند اگر بدانند ما فکر میکنیم چقدر دیوانهاند.
مهدی
عاقلبودن بهروشنی کلمهای است که ما تا وقتی مجبور نباشیم تعریفش کنیم، خیلی راحت آن را بهکار میبریم.
مهدی
ما میدانیم دیوانه را باید کجا پیدا کنیم و دربارهاش باید با چه کسی حرف بزنیم (روانپزشکها، متخصصان ژنتیک، عصبشناسان، روانکاوها، شیمیدانها، انسانشناسها، تاریخدانها و غیره)، اما عاقلها را کجا باید پیدا کنیم؟ در چهجور خانههایی زندگی میکنند؟ چه میپوشند؟ چطوریاند و چگونه باید آنها را بشناسیم؟ آیا خصلتهای قابل تشخیصی دارند یا علائم مشخصهای یا عادتهای رفتاری خاصی؟ آدمهای عاقل، هر که و هر جا که هستند، آن توجه و اهمیت درخور را دریافت نکردهاند
مهدی
(جلب و جستوجوی توجه یکی از مطمئنترین نشانههای زندگی است که آن را امید مینامیم.)
ائمه
نویسنده ابتدا از همین تعریف و توصیف عاقل و دیوانه آغاز میکند؛ اینکه عاقل بودن، برخلاف جنون و دیوانگی، آدمها را ترغیب نمیکند که دربارهاش بگویند و بنویسند؛ اینکه هیج روایتی از چگونگی یک زندگی عاقلانه یا تمایز زندگی عاقلانه با زندگی شاد یا موفق وجود ندارد؛ اینکه چطور مجذوب دیوانگی میشویم. بعد به حضور عقل در زمینههای مختلف زندگی میرسد؛ اینکه پرورش فرزند عاقل، زندگی عاطفی عاقلانه یا حتی رویکرد عاقلانه به پول چیست. و در نهایت دستمان را میگیرد و ترغیبمان میکند عاقل بودن را انتخاب کنیم، حالا که آن را شناختهایم.
Saba_Radmehr
عقل همواره در برابر جنون مهجور مانده است. در ستایش دیوانگی، در توصیف دیوانگان، دربارهٔ نشانههای جنون بارها و بارها نوشته و گفتهاند اما خیلی کم خوانده و شنیدهایم از عقل و اینکه عاقل کیست و عاقلی کردن چگونه است.
Saba_Radmehr
بهندرت خبری از زرقوبرق دادن به دیوانگی بود؛ منظورم ارتقای دیوانگی به نوعی الهام و وحی است، بهعنوان اعتراضی سیاسی و بهعنوان سطح بالاتری از عاقل بودن. طرفداران جنبش ضدروانپزشکی سالهای ۱۹۶۰ با تعهد و میلشان به گروهها و اجتماعات درمانی بهجای بیمارستانهای روانی و درکشان از بیماری روانی بهعنوان بحران وجودی بهجای تمارض یا اختلالی عصبشناختی، دیوانگی را تلاشی برای رسیدن به اصالت فردی میدیدند
ائمه
دیوانگی اغلب با شکستن تابوها مرتبط میشود؛ چه بهعنوان علت چه به عنوان معلول (یا برای تابوشکنی باید دیوانه باشی یا دیوانگی چیزی است قریب به مجازات شکستن تابو). به همین ترتیب، سلامت عقل نیز اغلب با توانایی و میل به پایبندی به قوانین مرتبط شده است.
مهدی
ما عاقل بودنمان را مسلم فرض نمیکنیم؛ بلکه ترجیح میدهیم دیوانگی طبیعیمان را به دو نقطهٔ مشخص محدود کنیم: در انتقال به کودکی که آن را نوزادی مینامیم، و در انتقال به بزرگسالی که آن را نوجوانی مینامیم
مهدی
در فرهنگهای یهودی_ مسیحی فرد عاقل (یا بخش عاقل فرد) تحت فشار چیزی است که گناهکارگی نامیده میشود. عاقلبودن در برابر همهٔ آن امیال جسمانی قرار میگیرد که او را از وظایفش در برابر خدا منحرف میکند. سلامت عقل در فرهنگهای سکولار نقش معماگونهتری ایفا میکند. اینکه چرا مخلوق الهی بخواهد خوب باشد، روشن است، اما اینکه چرا موجودی مدرن و تحت سلطهٔ غرایز که تصادفی تکامل یافته بخواهد عاقل باشد، چندان روشن نیست.
مهدی
آنچه بهعنوان عقل سلیم از آن یاد میکنیم، نوعی عاقلبودن هرروزه است که مسلم میدانیم؛ گویی چیز مشترکی در درون همهٔ ما وجود دارد که چنانچه از آن پیروی کنیم، سلامت عقل پیروز میشود. اما امروزه برای خیلیها عقل سلیم و کل ایدهٔ عاقلبودن عادی و دردسترسی که در پی آن میآید، بسیار مبهم است.
مهدی
یکی از تمهای تکرارشوندهٔ تفکر دربارهٔ تاریخ سلامت عقل، همین شک مکرر است که نکند دیوانه و عاقل چیز مشترک پنهانی داشته باشند؛ نکند این دو در این خصومت ظاهری همدست هستند و بیش از آن چیزی که هر کدام حاضرند بپذیرند به هم مرتبطاند.
مهدی
مدام آمارهای ترسناکی دربارهٔ شیوع افسردگی، شیزوفرنی، اختلالهای تغذیه و اعتیاد منتشر میشود (در سال ۲۰۰۲ در هر هشتادوپنج دقیقه یک نفر دست به خودکشی زده است)، اما سلامت عقل بههیچ وجه چنین توجه و تبلیغی را بهخود اختصاص نمیدهد. تا جایی که من میدانم، هیچ آماری دربارهٔ آدمهای عاقل وجود ندارد. عاقلها جایی در اخبار ندارند.
مهدی
هیچ تلاشی برای تدوین تاریخ عاقلبودن انجام نشده و هیچ متخصص حرفهای در این زمینه وجود ندارد یا حتی هیچ شاعر عاقلی. در سنت غربی روایتهای متعددی از زندگی خوب و مؤمنانه وجود دارد و امروزه بیش از گذشته دربارهٔ زندگی سالم. اما زندگی با سلامت عقل هیچوقت جایگاهی در این مجموعهٔ پهناور آثار آموزشی در زمینهٔ بهبود فردی –چه رسمی و چه غیررسمی_ که بهطور سنتی شامل آن بوده، پیدا نکرده است.
مهدی
جانسون و لینگ هر دو بر این توافق دارند که برخی حالتهای ذهن از بعضی دیگر سالمترند (جانسون صحیح و سالم را بهعنوان مترادف «عاقل» آورده است). اما عاقلبودن چه نوع سلامتیای است؟ و چه نوع سلامت ذهنیای مطلوب است؟ و شاید بالاتر از همه باید بپرسیم میتوانیم ذهن را چیزی تصور کنیم که قادر است صحیح و سالم باشد؟
مهدی
اگرچه دیوانگی امروز بیش از همیشه ما را وحشتزده کرده _یا شاید درست به همین دلیل_ نتوانستهایم روایتی قانعکننده ارائه کنیم که عاقلبودن ممکن است چطور چیزی باشد؛ و چرا هنوز میتواند برایمان مهم باشد. این کتاب تلاشی است برای اینکه دوباره بحثمان را آغاز کنیم.
مهدی
حجم
۱۶۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۶۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد