بریده‌هایی از کتاب سواد روایت

چخوف به یکی از نویسندگان مشتاق گفت «اگر در فصل اول بگویی یک تفنگ به دیوار آویزان است، در فصل دو یا سه باید بدون تردید یک تیر از آن شلیک شود.»

نیاز کودک به قصه همان‌قدر ضروری است که نیاز او به غذا.

قصه فقط وقتی جان می‌گیرد که روایت‌پردازی شود.

روایت لذتی بیش از تعلیق و غافل‌گیری دارد.

بنابراین، گزاف نگفته‌ایم اگر بگوییم روایت ابزار قدرت است

عطش روایت در انسان اکتسابی است و در ژن‌هایمان مکتوم نیست.

هنوز کسی نتوانسته معیار دقیقی بیابد که با استفاده از آن بتوان متوجه شد متون طولانی چه زمانی دیگر روایت به حساب نمی‌آیند و اگر روایت نیستند، باید آن‌ها را چه نامید. اما معمولاً ویژگی شاخصی که در این سطح به دنبالش هستیم، نوعی انسجام روایی است.

رمان‌های عیّاری ــ مانند اثر کلاسیک عصاکش تُرمِسی (۱۵۵۴) یا ماجراهای آگی مارچ (۱۹۵۳) اثر سال بلو ــ روایت به حساب می‌آیند، زیرا رخدادها (هر قدر هم که گوناگون باشند) از ابتدا تا انتهای اثر به یک پیوستار زمانی تعلق دارند و دست‌کم یک شخصیت واحد در تمام آن‌ها مشترک است.

روایت به زبان ساده عبارت است از «بازنمایی یک رخداد یا مجموعه رخداد». در این‌جا «رخداد» واژه‌ای کلیدی است، هرچند برخی واژهٔ «سیر وقایع» را ترجیح می‌دهند. بدون رخداد یا سیر وقایع، ممکن است «توصیف»، «توضیح»، «استدلال»، «ترانه»، ترکیبی از همهٔ این‌ها یا چیزی به‌کل متفاوت داشته باشیم اما روایت نخواهیم داشت.