بریدههایی از کتاب دوشیزگان
۳٫۸
(۱۱۵)
برایم از عشق اولت بگو
از آرزوهای آوریل، از فریبهای تصادفی
تا زمانی که گورها شروع به حرکت کنند
و مردهها برقصند.
ــ آلفرد لرد تنیسون، چشمانداز گناه
milad
و اگر یک زن جوان آسیبدیده باشید که کودکی و رنجی را که تحمل کرده بودید، انکار کنید، برای انکار این موضوع ممکن است با سوءاستفادهٔ دیگری مواجه شوید و پیش خودتان وانمود کنید این رفتار کاملاً عادی است.
mahsa
پس از اینکه میمیریم، تمام چیزی که از ما باقی میماند، یک راز است. و البته لوازم شخصیمان به دست غریبهها میافتد.
nina61
او با چشمان چه کسی خودش را میدید؟ با چشمان خودش؟
Mosavi
بهتر است دوست داشته شوی و از دست بدهی تا اینکه هرگز عشق را احساس نکنی
n re
بروز خشم آسانتر از غم است،
n re
بخشیدن چهقدر مجلل است.
n re
چه میشد؟ چه میشد اگر مثل لیدی شالوت دست از تماشای زندگی از طریق آینه برمیداشت، آینه را برمیگرداند و مستقیماً به آن نگاه میکرد؟
n re
پس از اینکه میمیریم، تمام چیزی که از ما باقی میماند، یک راز است. و البته لوازم شخصیمان به دست غریبهها میافتد.
n re
نجات دادن یک کودکی چیز زیادی نمیخواهد. کمی مهربانی، کمی درک کردن یا اعتبار بخشیدن به کودک: کسی که حقیقت یک کودک را میشناسد و قدردان آن است و سلامت عقلیاش را نجات میدهد.
n re
دوست داشتن و از دست دادن بهتر است
از اینکه هرگز عاشق نشوید...
n re
«ای زندگی بیهوده
ای زندگی زودگذر
ای صدای تسلیبخش و پرموهبت
چه امیدی به پاسخ تو یا جبران مافات است؟
پشت حجاب...
پشت حجاب...»
n re
«مهم این است که نگاهت به جلو باشد. نباید به عقب نگاه کنی، حتی زیرچشمی. به آینده فکر کن.»
n re
«پس از مرگ تیمی، برای من هم عجیب بود. همیشه آنجا بود و بعد ناگهان نبود. انتظار داشتم یک روز از پشت ستون بپرد و مرا شگفتزده کند. هنوز هم انتظار دارم.»
n re
اینکه آنقدر خودسر و نادان بود که متوجه نشد تضمینی برای آینده وجود ندارد.
n re
ما در حالی به دنیا میآییم که والدینمان دارند تماشایمان میکنند و آنچه در آینهٔ چشمانشان میبینیم، تعیین میکند که خودمان را چگونه میبینیم.
n re
میخواست پشت دنیا پنهان شود، از تمام سر و صداها و دردهایش، و اینجا توی پیلهٔ خودش باشد، سرگرم کار خودش،
n re
پس از مرگ فرد مورد علاقهمان یا باید این از دست دادن از لحاظ روانی پذیرفته شود و به این اتفاق تن دهیم یا در اثر سوگواری آسیبشناسانه از پا درخواهیم آمد
n re
چیزی زیبا و مقدس مرده بود. و تنها چیزی که باقی مانده بود، کتابهایی بود که او میخواند، لباسهایی که میپوشید و چیزهایی که لمسشان میکرد.
n re
کاش تنها میتوانست عشقش را بستهبندی کند، درست مثل حالا که سعی داشت وسایل او را بستهبندی کند. چه حیف که تمام عمر یک مرد در خرت و پرتهایی خلاصه شده بود که قرار بود به جای جنس دست دوم فروخته شوند.
n re
حجم
۲۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۷۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان