بریدههایی از کتاب تا به آخر با هیتلر
۴٫۰
(۴۴)
گاهی وضع معدهٔ او چنان بد میشد که وقتی میدانست کسی نگاهش نمیکند از درد در خود تا میشد. او میخواست همیشه سالم، سرحال و درست به نظر بیاید و برای همین حتی وقتی هیچ ضرورتی نبود هم بیهیچ شکایتی درد را تحمل میکرد. به همین دلیل از دکتر اروین گیسینگ خواست از داروی بیهوشی برای عمل او استفاده نکند و این دستور، دکتر را بسیار شگفتزده کرد. پس از سوءقصد اشتاوفنبرگ، دکتر گیسینگ گوش هیتلر را بدون بیهوشی عمل کرد و هیتلر فقط از من خواست او را نگه دارم و گفت: «من باید بتونم چیزی رو که سربازها هر روز توی جبهه تحمل میکنن، تحمل کنم.» و پس از آن ممنوع کرد که کسی دربارهٔ آن جراحی با او صحبت کند و بگوید دلیلی نداشته آنهمه درد بکشد.
امید
هنگامی که گوبلس میرفت هیتلر همیشه میگفت: «غولیه توی بدن یه کوتوله! واقعاً مرد بزرگیه!»
شهریار
قبل از جنگ غالباً احساس میکردم پیشکار یک معمار پرکار هستم، نه صدراعظم دولت و پیشوای آلمان، چون همیشه روی میز او پر از طرحهای ساختمانی، خطوط و نقشه، جدول محاسبات، همه نوع طراحی، وسایل نقشهبرداری، مدادرنگی و وسایل معماری بود و هیتلر تماموقت آنجا کار میکرد، نقشهها را تغییر میداد و طرحها را اصلاح میکرد، به کتابهای فنی مراجعه و آنها را با طرحهای خود مقایسه میکرد. گاهی اوقات با من که کارآموزی عمران را گذرانده بودم دربارهٔ جزئیات زندگی کارگران ساختمانی، لولهکشها و نجارها صحبت میکرد.
kiara
«لینگه، من الان قصد دارم به خودم شلیک کنم. تو میدونی چه کارهایی باید بکنی. برای شکست حصر و فرار دستور دادهم. سعی کن همراه یکی از گروهها از شهر بری بیرون و به سمت غرب بری.» پرسیدم الان دیگر برای چه کسی باید بجنگیم؟ پاسخ داد: «به خاطر مردی که یه روز میاد.»
eftikay
«انسان همیشه به مراد دلش میرسد، ولی به مقیاس بسیار کم و آن هم روزی که دیگر خیلی دیر است.»
Mary gholami
پرسیدم الان دیگر برای چه کسی باید بجنگیم؟ پاسخ داد: «به خاطر مردی که یه روز میاد.» به او سلام نازی دادم. هیتلر با خستگی دو سه قدم به سمت من آمد و با من دست داد. برای آخرین بار در زندگیاش بازوی راستش را بالا برد و سلام نازی داد. صحنهٔ عجیبی بود. پا کوبیدم، در را بستم و به سمت خروجی پناهگاه رفتم.
امیرمحمد قرائی
وقتی معمارها و کارمندان با نقشهها و اسناد بازگشتند و به هیتلر گفتند کاری نمیشود کرد، اخمی کرد و لبهایش را به هم فشرد. من هم حضور داشتم و با دیدن این علائم منتظر طغیان خشم او بودم، ولی او با صدای آرامی که بهشدت تهدیدآمیز بود گفت: «آقایون محترم، اگه در کوتاهترین زمان ممکن این مشکل حل نشه همهتون رو فوراً به اردوگاه کار اجباری میفرستم. امیدوارم حرفم رو فهمیده باشید.» سپس رو برگرداند و رفت. متخصصان وحشتزده به یکدیگر نگاه کردند و مثل سگ کتکخورده آنجا را ترک کردند.
seyed mostafa
درک هیتلر کار سختی بود. او از طرفی حتی به بیاهمیتترین چیزها هم توجه بسیاری میکرد و از طرفی دیگر آدمی افراطی و بیاحساس بود.
سایه
حتی وقتی در شوروی در زندان بودم طوری رفتار کردم که انگار تا آخرین لحظه مطمئن بودم که نبوغ هیتلر همهٔ مشکلات را حل میکند.
رز قرمز
«انسان همیشه به مراد دلش میرسد، ولی به مقیاس بسیار کم و آن هم روزی که دیگر خیلی دیر است.»
امیرمحمد قرائی
حجم
۲۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰۵۰%
تومان