بریدههایی از کتاب خیره به خورشید
۳٫۱
(۱۸)
من اغلب به خودم و بیمارانم توصیه میکنم یک سال یا پنج سال بعد را مجسم کنند و حسرتهایی را به یاد آورند که در آن زمان خواهند داشت. سپس سؤالاتی مطرح میکنم که درمان را جدآ به چالش میکشاند: «الان چطور باید زندگی کرد که در آینده حسرتی نداشت؟ چه تغییراتی باید در زندگی خود ایجاد نمود؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
گاهی دیدن عکسهای قدیمی ما و آنهایی که سالهاست مردهاند. آنجاست که با عالیجناب مرگ روبهرو میشویم.
در چنین شرایطی چه احساسی دارید؟ چه میکنید؟ آیا با کارهای احمقانه سعی میکنید نگرانی را محو کرده و موضوع را فراموش کنید؟
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
وقتی خودمان را با جهان بیکران میسنجیم، احساس ناچیزی و کوچکی میکنیم. این یک تجربه فوقالعاده است. ما جز یک ذره کوچک یا دانهای شن در این جهان هستی پهناور نیستیم.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
اپیکور معتقد است که رسالت فلسفه، کم کردن فلاکت بشر است. حال چه چیز باعث این فلاکت میشود؟ پاسخ اپیکور بدون تردید، ترس مطلق ما از مرگ است.
اپیکور میگوید افکار ترسناک ما از مرگ اجتنابناپذیر با احساس رضایت ما از زندگی درمیآمیزد و جایی برای دلخوشی باقی نمیگذارد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
سعی کنید این آزمون فکری را امتحان کنید. خیره به خورشید نگاه کنید؛ بدون حفاظ به جایگاه خود در عالم هستی بنگرید و بکوشید بدون محافظت مذهب زندگی کنید. یعنی بدون اعتقاد به گونهای از تداوم، فناناپذیری و یا تناسخ که همه اینها قاطعیت مرگ را انکار میکنند. به نظر من میتوان بدون این حفاظها زندگی کرد و من بسیار با توماس هاردی موافقم که میگوید «اگر راهی به سوی آنچه بهتر است وجود داشته باشد، مستلزم این است که به بدتر خیره شویم.»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
وقتی خستهایم، مورد هجوم افکاری قرار میگیریم که قبلا بر آنها چیره شده بودیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
پیشنهاد میدهم که به عقاید متفکران بزرگ بپیوندیم که بیمحابا با مرگ روبهرو شدهاند. آنگاه میتوانیم رابطهای درمانی براساس حقایق وجودی زندگی بنا کنیم. سرنوشت مقدر کرده است که همه ما هم نشاط زندگی و هم ترس فناپذیری را تجربه کنیم.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
«الان چطور باید زندگی کرد که در آینده حسرتی نداشت؟ چه تغییراتی باید در زندگی خود ایجاد نمود؟
بیداری
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
اگر پشیمانی به موقع باشد میتواند ما را وادار به کاری کند که جلوی عواقب بعدی آن عمل گرفته شود. پشیمانی هم با نگاه به آینده حاصل میشود و هم با نگاه به گذشته. اگر به گذشته نگاه کنید از آنچه میتوانستید و نکردید پشیمان میشوید و حسرت میخورید، اگر به آینده چشم بدوزید یا بیشتر حسرت میخورید و یا بدون حسرت زندگی میکنید.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
جان گرین لیف شاعر آمریکایی مینویسد: «از میان تمام لغاتی که بر زبان و قلم جاری است چیزی غمانگیزتر از این جمله نیست: کاش میشد!»
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
یاد زن جوانی افتادم که صبح آن روز برای درمان پیش من آمده بود و از بیاحساسی و خشونت مردها مینالید. به این گروه که همه مرد بودند نگاه کردم. همه اینها فوقالعاده با احساس، آرام، مسئول و موقر بودند. کاش آن زن جوان میتوانست آنها را ببیند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«شنیدهام که میگویند آدمها را با نگاه کردن به دوستانشان قضاوت کنید. اگر چنین باشد لابد من انسان خوبی هستم.»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من بیخیال این امید و آرزو شدم که خودم و تصویرم ماندگار شویم. مطمئنآ زمانی میرسد که حتی آخرین کسی هم که مرا دیده میمیرد. دهها سال پیش در رمان «درخت سبزی در گد» نوشته آلن شارپ، توصیف قبرستانی را خواندم که دو بخش داشت: «مردگانی که افرادی آنها را به یاد میآوردند» و «مردگانی که کاملا مرده بودند.»
hadi
هنگامی که خستهایم مورد هجوم افکاری قرار میگیریم که مدتها قبل بر آنها غلبه کردهایم.»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هنگام کار با انسانهای مذهبی، اصولی را دنبال میکنم که در رأس سلسلهمراتب من است، منظورم همان اهمیتدادن به بیمار است و نمیگذارم چیزی آن را خراب کند. حتی سعی نمیکنم به تخریب و تحلیل هیچ نظام باوری که شخص به آن وابسته است فکر کنم، حتی اگر از نظر من آن مذهب و نظام اعتقادی خیالی باشد. بنابراین، وقتی انسانی متدین از من کمک میخواهد هرگز اصل باورش را زیر سؤال نمیبرم، زیرا آن باور از ابتدا در زندگی او نفوذ کرده است. برعکس به دنبال راهی برای حمایت از باورش میگردم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
میل احترام گذاشتن به یک انسان بزرگ در وجود همه ما نهفته است و دلمان میخواهد او را قدیس بنامیم. شاید آن «لذت تسلیم» همان منظور اریک فروم در داستان «گریز از آزادی» باشد.
درست همان چیزی که مذهب از آن نشأت میگیرد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
دامنه تجارب بیدارکننده از تجربه مرگ برای ایوان ایلیچ تا تجربه در شرف مرگبودن برای بیماران سرطانی و یا رویاروییهای نامحسوستر در زندگی روزمره مثل سالگردها، مرگها، دور هم بودنها، خوابها و جاهای خالی کشیده شده است و افراد را در معرض مسائل وجودی قرار میدهد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
طبیعتآ مرگ موجب نابودی ماست، ولی آگاهی از آن منجی ماست.
نارون
شاید همانطور که افلاطون میگوید ما هرگز نمیتوانیم به ژرفترین بخش وجودی خود دروغ بگوییم.
نارون
اصلا کار راحتی نیست که هر لحظه منتظر مرگ باشی. درست مثل اینکه سعی کنی خیره به خورشید نگاه کنی
نارون
حجم
۱۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان