بریدههایی از کتاب رهیده
۴٫۲
(۲۱)
شاید هیچوقت نشود فهمید عاشقانههای گرم حسینی، روضهخوانیهای سوزناک و ابراز ارادتهای شاعرانه و آتشین، پیش حضرتش پذیرفتهترند یا روایت دستهای لرزان جوانی که اعتراف میکنند همهٔ زندگی تلاش کردهاند با محرم و کربلا ارتباط بگیرند ولی هنوز در سفرند، هنوز گوشهٔ خودشان را در این واقعه نیافتهاند. کسی چه میداند کدامشان به لمس روح کربلا نزدیکترند.
Mahdi Hoseinirad
نزدیک پنجاه نفر کارشان درست نشده و اسم شما آمده جزو هشتاد نفر اول. خرج سفر را هم در چند قسط پرداخت کنید. فقط میماند یک وثیقهٔ پانزدهمیلیونتومانی که باید به سازمان نظام وظیفه بدهید. پانزده میلیون تومان، در دورهٔ دلار هزاروپانصدتومانی. حتی یکچهلمش را هم نداشتم. کمکم با خودم به این نتیجه رسیدم که من هم بروم جزو انصرافیها. درست در اوج ناامیدی، یک نفر به نام آقامسلم آمد و نه فقط برای من، که به اندازهٔ کل کاروان، وثیقه گذاشت و خودش هم همراه کاروانمان آمد کربلا. این شد که شب جمعهای که نیمهٔ شعبان هم بود، نشسته بودم توی حرم امام حسین و به خالهزهرا فکر میکردم. به حسرتش برای زیارت. به دعایش. به روضهای که با آقاجان راه انداخته بود.
Book lover 19
دردناک است وقتی میخوانیم «یا لیتنا کنّا معکم.» چون در زبان عربی لیت برای آرزوی دستنیافتنی استفاده میشود. در دنیای گرفتارِ زمان، محال بودن این آرزو را شاید بشود انداخت گردن زمان. ولی فکر میکنم دلیل محال بودنش این نیست که زمان واقعه گذشته چون عاشورای من میتواند همین امروز باشد بلکه محتوای واقعه است که آرزوی ما را محال میکند: مانند اصحاب حسین شدن آرزویی دستنیافتنی است. اصحاب حسین زمان را معنادار کردند.
mim.nadaf
شاید بهای سنگین بزرگسالی، از دست رفتن معصومیت جهان باشد. باور کردن و پذیرفتن اینکه حد و حصری برای غرق شدن آدم در «ظلمت» وجود ندارد. آن وقت شاید آرام بگیرم و دنبال «نور» هایی بگردم که قرار است کشتی نجاتم باشند.
razieh.mazari
در روزگاری که سفر و فاصله و جدایی و گم شدن و غار ساختن و پناه بردنِ سادهاندیشانه به هر التیام نوظهور یکی پس از دیگری پوچ میشوند و یادمان میدهند خیالهای رهایی خودشان بستگیهای تازهاند و قید و بندی نو؛ در همین روزهایی که میبینیم دلبستگی به رهاییهای کوچکِ ظاهری بیرحمترین دشمن رهایی است و خودش وابستگی بزرگتری میآورد؛ در روزهایی که ترس از دست دادن منفعتها همه را منفعل کرده؛ شاید آن رهیدهٔ بیتردید که سبکبار میخواند «من حسینبنعلیام و قسم خوردم از شما نترسم» بیش از هر دورهٔ تاریخی دیگری حسرتبرانگیز است.
چڪاوڪ
اشک برای من همیشه کمیاب بود. آنقدر کمیاب که دوستش داشتم. وقتی اشک میریختم، خودم را بیشتر دوست داشتم
mim.nadaf
اطمینانم: «خاطرجمعی ناشی از رسیدن به یقین. تردید نداشتن دربارهٔ چیزی.»
mim.nadaf
دو گروه میتوانند تا ابد با هم حرف بزنند و خسته نشوند: مادرها و دانشجوهای علوم سیاسی
Mahdi Hoseinirad
کاش برای پوشاندن تکههای عریان این قلب سرمازده هم فرشی چیزی میرساندید. کاش یاد میگرفتم چطور به چیزهایی که امیدی به آنها ندارم، امیدوارتر باشم. کاش میشد ناامیدی و ذهن حسابگر را برای همیشه کنار بگذارم.
Mahdi Hoseinirad
محبت اگر همراه آدم باشد، هر جایی که هستی، هر قدر محقر و دورافتاده، همانجا خیمهٔ حسین میشود
Mahdi Hoseinirad
محبت اگر همراه آدم باشد، هر جایی که هستی، هر قدر محقر و دورافتاده، همانجا خیمهٔ حسین میشود.
Mahdi Hoseinirad
و تو، ای صبح امید، حتی ما تماشاگران سوگواریهای دوستانت، توریستهایِ عزاداریهایِ هنوز کشفنشدهات در روستاهای بکر، ناداستاننویسانِ تجربههای روحانی روضههایت، شرکتکنندگانِ کممایهٔ مجالسِ معتبر و عقلانیات، تکفیرکنندگان عزادارانِ بداخلاق و خیابانبند و پرسروصدایت را هم همچنان به این هنگامهای که راه انداختهای راه میدهی، هنوز، بعد هزار سال. توریستها را هم بیرون نمیاندازی از خانهات. قربان صفات.
Mahdi Hoseinirad
راه خودشناسی بیش از آنکه از عمارتنگاری بگذرد از یک جور آگاهیِ در انطباق با زمان و مکان است که میگذرد.
Mahdi Hoseinirad
راستش من گیر افتادهام. معلقم میان میل به سکونِ قطعیت و هراس از تعصبِ آن.
Mahdi Hoseinirad
بابا اعتراف میکند که قبل از اسارت گاهی به واقعی بودن روایت عاشورا شک میکرده.
Mahdi Hoseinirad
«شاید راه چارهساز شدن این باشد که هزار جور درد و مرض ناجور بریزد توی جانت.»
Book lover 19
نداری همینطوری است. داراها هر کاری که میکنند هزار فلسفه دارد و فلسفهاش را توی کتابها مینویسند. ندارها اما همه چیزشان به حساب نداری است. نمیدانم، به هر حال.
mahan
حجم
۲۲۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
حجم
۲۲۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۲۵,۶۰۰۲۰%
تومان