بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رهیده | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب رهیده اثر طاهره ابوفاضلی

بریده‌هایی از کتاب رهیده

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۲۱ رأی
۴٫۲
(۲۱)
تحیر حالت تحلیل نیست. آدم می‌تواند پر از بهت باشد ولی سبک و رها. بهت یک جور انباشتگی است که وزن ندارد
چڪاوڪ
شاید هیچ‌وقت نشود فهمید عاشقانه‌های گرم حسینی، روضه‌خوانی‌های سوزناک و ابراز ارادت‌های شاعرانه و آتشین، پیش حضرتش پذیرفته‌ترند یا روایت دست‌های لرزان جوانی که اعتراف می‌کنند همهٔ زندگی تلاش کرده‌اند با محرم و کربلا ارتباط بگیرند ولی هنوز در سفرند، هنوز گوشهٔ خودشان را در این واقعه نیافته‌اند. کسی چه می‌داند کدام‌شان به لمس روح کربلا نزدیک‌ترند.
چڪاوڪ
خیلی از دوستانم هیئتی داشتند که وطن‌شان بود، جایی که دوره‌ای از زندگی را به دورهٔ بعدش رسانده بودند. جایی که در آن‌قدری بزرگ‌تر شده بودند. من اما محرم‌ها بی‌وطن بودم.
Mahdi Hoseinirad
به نظرم منصفانه می‌آید که واقعی‌ترین خنده‌های آدم کنار آن‌هایی باشد که عمیق‌ترین رنج‌هایش را هم دیده‌اند.
Mahdi Hoseinirad
آدم‌ها از همان جا که فکرش را نمی‌کنند، می‌خورند. همان چیزی که از داشتنش خاطرجمع‌اند ناغافل از دست‌شان می‌افتد و گم می‌شود. همان چیزی که بهش شهره‌اند ناگهان از وجودشان غایب می‌شود.
zar.afrooz
داراها هر کاری که می‌کنند هزار فلسفه دارد و فلسفه‌اش را توی کتاب‌ها می‌نویسند. ندارها اما همه چیزشان به حساب نداری است.
zar.afrooz
شاید هیچ‌وقت نشود فهمید عاشقانه‌های گرم حسینی، روضه‌خوانی‌های سوزناک و ابراز ارادت‌های شاعرانه و آتشین، پیش حضرتش پذیرفته‌ترند یا روایت دست‌های لرزان جوانی که اعتراف می‌کنند همهٔ زندگی تلاش کرده‌اند با محرم و کربلا ارتباط بگیرند ولی هنوز در سفرند، هنوز گوشهٔ خودشان را در این واقعه نیافته‌اند. کسی چه می‌داند کدام‌شان به لمس روح کربلا نزدیک‌ترند.
Mahdi Hoseinirad
نزدیک پنجاه نفر کارشان درست نشده و اسم شما آمده جزو هشتاد نفر اول. خرج سفر را هم در چند قسط پرداخت کنید. فقط می‌ماند یک وثیقهٔ پانزده‌میلیون‌تومانی که باید به سازمان نظام وظیفه بدهید. پانزده میلیون تومان، در دورهٔ دلار هزاروپانصدتومانی. حتی یک‌چهلمش را هم نداشتم. کم‌کم با خودم به این نتیجه رسیدم که من هم بروم جزو انصرافی‌ها. درست در اوج ناامیدی، یک نفر به نام آقامسلم آمد و نه فقط برای من، که به اندازهٔ کل کاروان، وثیقه گذاشت و خودش هم همراه کاروان‌مان آمد کربلا. این شد که شب جمعه‌ای که نیمهٔ شعبان هم بود، نشسته بودم توی حرم امام حسین و به خاله‌زهرا فکر می‌کردم. به حسرتش برای زیارت. به دعایش. به روضه‌ای که با آقاجان راه انداخته بود.
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷
دردناک است وقتی می‌خوانیم «یا لیتنا کنّا معکم.» چون در زبان عربی لیت برای آرزوی دست‌نیافتنی استفاده می‌شود. در دنیای گرفتارِ زمان، محال بودن این آرزو را شاید بشود انداخت گردن زمان. ولی فکر می‌کنم دلیل محال بودنش این نیست که زمان واقعه گذشته چون عاشورای من می‌تواند همین امروز باشد بلکه محتوای واقعه است که آرزوی ما را محال می‌کند: مانند اصحاب حسین شدن آرزویی دست‌نیافتنی است. اصحاب حسین زمان را معنادار کردند.
mim.nadaf
شاید بهای سنگین بزرگسالی، از دست رفتن معصومیت جهان باشد. باور کردن و پذیرفتن این‌که حد و حصری برای غرق شدن آدم در «ظلمت» وجود ندارد. آن وقت شاید آرام بگیرم و دنبال «نور» هایی بگردم که قرار است کشتی نجاتم باشند.
razieh.mazari

حجم

۲۲۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

حجم

۲۲۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۲۵,۶۰۰
۲۰%
تومان