بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دغدغه مرگ و زندگی٫٫٫ | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

بریده‌هایی از کتاب دغدغه مرگ و زندگی...

ویراستار:نوید پدرام
امتیاز:
۲.۹از ۱۳ رأی
۲٫۹
(۱۳)
من به بیماران مبتلا به سرطان پستان حسادت می‌کنم، چرا که پس از بهبودی، می‌توانند شیمی‌درمانی را متوقف کنند. بیماران مبتلا به مولتیپل میلوما همواره به ادامۀ درمان نیاز دارند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
جان که یکی از دوستان صمیمی ما بود، به خاطر زوال عقل در یکی از آسایشگاه‌های حومۀ شهر نگهداری می‌شد و اخیراً فوت کرد. آخرین بار که به دیدنش رفتم، نه من و نه هیچ‌کس دیگری را نمی‌شناخت. همان‌جا ایستاده بود و ساعت‌ها جیغ می‌کشید. نمی‌توانم این صحنه را از ذهنم پاک کنم. درحالی‌که دستم را روی قفسۀ سینه‌ام می‌کشم: می‌گویم "اما حالا و به لطف آنچه در سینه‌ام می‌گذرد، فکر می‌کنم که مرگ سریعی خواهم داشت، درست مثل پدرم."
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
آن‌چه می‌خواهم بدانی این است که، من بعد از مرگ تو دوام می‌آورم. اما چیزی که نمی‌توانم تحمل کنم این است که به خاطر من، این‌همه درد و رنج زنده ماندن را تحمل کنی"
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من تقریباً هشتاد و هشت سال دارم و مریلین، هشتاد و هفت
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
مثل همیشه می‌پرسم که حالش چطور است. مثل همیشه، رک و پوست‌کنده می‌گوید: "افتضاح، این‌قدر بد که حتی نمی‌توانم بگویم. از همه‌چیز بریده‌ام... احساس بدی در وجودم جریان دارد...دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم... دیگر نمی‌خواهم به زندگی ادامه دهم... واقعاً از این‌که این را می‌گویم متأسفم، می‌دانم که بارها این را گفته‌ام"
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
"آن‌چه کامل شده است، آنچه کاملاً رسیده است، می‌خواهد که بمیرد و آنچه نارس باشد می‌خواهد زنده بماند. هر چیزی که از نقصی رنج می‌برد می‌خواهد که زنده بماند تا شاید بتواند در آرزوی آنچه بیشتر، متعالی‌تر و روشن‌تر است، رسیده و شادمان شود."
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
از میان تمام طرح‌هایی که من برای دلجویی از بیمارانی که از مرگ می‌ترسیدند، به کار می‌گرفتم، هیچ‌یک به اندازۀ داشتن یک زندگی بدون حسرت، مؤثر نبود. من و مریلین، هر دو کاملاً خالی از هرگونه حسرت بودیم. ما با تمام وجود و جسورانه زندگی کرده بودیم. ما تمام تلاش‌مان را کردیم تا هیچ فرصتی را از دست ندهیم، و اکنون چیز زیادی برای تجربه کردن باقی نمانده است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بله این وضعیت فعلی من است: مریلین، همسر عزیزم و مهم‌ترین کسی که از پانزده سالگی در کنار من بوده، از یک بیماری خطرناک رنج می‌برد و زندگی خودم به طرز شکننده‌ای در معرض خطر است. اما در کمال تعجب، من کاملاً آرام هستم. چرا وحشت‌زده نمی‌شوم؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
ما در حال گفت‌وگو با هم بودیم که ناگهان مریلین قدرت تکلم خود را به طور کامل از دست داد، حتی نمی‌توانست یک کلمه حرف بزند. این وضعیت حدود پنج دقیقه طول کشید. اما بعد از آن او آرام آرام دوباره توانایی حرف‌زدن را به دست آورد. تقریباً مطمئن بودم که سکته کرده است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یالوم عقیده دارد که چهار دغدغۀ اصلی زندگی، به مرگ، آزادی، انزوا و معنای زندگی مربوط می‌شوند
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
"اوه، نه، تو آن کتاب را نمی‌نویسی، بلکه همراه من این کتاب را می‌نویسی. تو فصل‌های خودت را می‌نویسی و من هم فصل‌های خودم را، بعد آن‌ها را به صورت یکی در میان در کتاب می‌آوریم. این کتاب ما این‌گونه خواهد بود، کتابی که هیچ شباهتی به کتاب‌های دیگر ندارد، چرا که به جای یک ذهن، دو ذهن در آن دخیل هستند؛ تفکرات زوجی که شصت و پنج سال در کنار هم زندگی کرده‌اند؛ زوجی خوش‌شانس که تا لحظۀ مرگ در کنار هم می‌مانند. تو با واکر سه چرخ خود راه می‌روی و من بر روی پاهایی که در بهترین حالت بیش از پانزده و یا بیست دقیقه نمی‌توانند دوام بیاورند." ***
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در سال ۲۰۱۹، مریلین به «مولتیپل میلوما» مبتلا شد، نوعی سرطان «پلاسماسل» ها (گلبول‌های سفید تولید کنندۀ آنتی‌بادی که در مغز استخوان وجود دارند). پزشکان او را تحت شیمی‌درمانی با داروی «رِوِلیمید» قرار دادند که موجب بروز سکته و چهار روز بستری در بیمارستان شد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷

حجم

۴۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

حجم

۴۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۹
۱۰
صفحه بعد