بریدههایی از کتاب خون به پا می شود
۳٫۲
(۹)
هیچچیز ابدی نیست، بهجز وجود خداوند
soroosh7561
«بورس چیه؟»
«بازار سهام. یهجور قمار برای پولدارها!
soroosh7561
«منظورم اینه که تبعیض پدرِ جنایتهاست.
soroosh7561
«بطلیموس یه ریاضیدان و منجم رومی بود که اعتقاد داشت زمین مرکز کهکشانه؛ یه نقطۀ ثابت که همهچیز دورش میچرخه.
soroosh7561
صداقت بهترین سیاست است
soroosh7561
بههرحال، وقتی زد و پنج دلار برنده شدم، از بابا خواستم با آن پول برایم پنج دلارِ دیگر بلیت بختآزمایی بخرد؛ اما قبول نکرد و گفت با این کار ممکن است به قمار معتاد شوم و آنوقت تنِ مادرم در گور میلرزد.
soroosh7561
«وقتی کتاب مینویسی، کتاب رئیسته»
soroosh7561
میتوانی ستارههای بیشتری توی آسمان ببینی. خداوند مُشتی نور آنجا پاشیده و پشت این نورها ابدیت در جریان است.
soroosh7561
اوج تجربۀ رماننویسی درواقع قبل از شروع نوشتن و زمانی است که همهچیز هنوز توی ذهن نویسنده است.
soroosh7561
عشق یک هدیه است؛ و همچنین یک زنجیر با دو دستبند در انتهای آن!
soroosh7561
وقتی هر روز با فکر وحشتناکی زندگی کنی و منتظر باشی اتفاقی بیُفتد... وقتی بالاخره آن اتفاق میافتد، دیگر خیالت راحت میشود که عامل وحشت از بین رفته؛ مگر نه؟
soroosh7561
فکر میکنم وقتی زن یا مردی میمیره، یه جهان از بین میره؛ جهانی که اون آدم میشناخته و بهش باور داشته.
soroosh7561
مرگ بهترینهای ما رو میگیره... مرگ سراغ همۀ ما میآد.»
soroosh7561
بهشرطی که یادت باشه تو فقط یه وسیله برای انتقال پیامی، نه خودِ پیام!»
«چی؟»
«کتاب مقدس، کتاب خداست، نه کتاب کریگ. پس به خودت مغرور نشو.»
زینب.79
گاهی فکر میکرد شاید خودِ موسیقی دشمن است؛ هرچند هیچوقت این را به زبان نمیآورد (مگر یکی دو بار در مستی). وقتی اوضاع خوب بود، بهندرت به این مسائل فکر میکرد. وقتی اوضاع خوب بود، موسیقی فریبنده بود. اینجور مواقع فقط درامز بود که اهمیت داشت؛ ریتم.
zargOl
نگاهی به من کرد و گفت: «مردم حسابی گرفتارش شدهن.»
«گرفتار چی؟»
گوشی را بالا گرفت. «این! اینکه اصلاً چی هست و چیکار میتونه بکنه. به قول ارشمیدس، اهرمی به من بدهید تا زمین را جابهجا کنم... این همون اهرمه.»
zargOl
دوباره گوشی را برداشت؛ انگار نمیتوانست آن را به حال خود بگذارد. «شبیه یه منبع آبِ شکستهست که بهجای آب، ازش اطلاعات بیرون میریزه. من فکر میکردم فقط درمورد یه گوشیِ ساده حرف میزنیم، ولی حالا میبینم که... یا تازه دارم میفهمم که...»
zargOl
من رو یاد جاکوب مارلی میندازه که به اسکروچ میگفت: اینها زنجیرهاییه که توی زندگی برای خودم ساختهم... من تلویزیون ندارم، چون اگه داشتم، باید تماشا میکردم؛ هرچند، تقریباً همۀ برنامههاش مزخرف محضه. من رادیو ندارم، چون اونجوری مجبور بودم بهش گوش کنم. یه موسیقی کانتری که روزم رو از یکنواختی دربیاره، برام کافیه. اگه اون رو داشته باشم...» و به جعبهای که گوشی آیفون در آن بود، اشاره کرد. «بدون شک ازش استفاده میکنم.
zargOl
حجم
۵۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
حجم
۵۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد